خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۱۸۰ + زیرنویس فارسی

افراد برهان، آزرا را داخل سوله می بندند.
در بیمارستان، عظمی و مسعود در بین حرفهای هولیا می فهمند که جانسو را جنک به بیمارستان آورده و برهان پیش او نبوده. آنها از اینکه محل تصادف جانسو جایی دور و بی ربط بوده و همچنین طبق گفته راننده خودش را به جاده پرت کرده، در تعجب هستند.
هولیا پیش سومرو می رود که در اتاقی دراز کشیده و استراحت میکند. سومرو که حالش خیلی بد است میگوید دیگر برایش مهم نیست جانسو کجا میخواهد برود، او فقط زنده بودن و سلامتی دخترش را میخواهد.
در بیمارستان، عظمی و مسعود پیش برهان می روند. مسعود که دیگر طاقتش تمام شده، به او میگوید که آنها میدانند او قاتل است و با فاروک همدست بوده، و این کارها را بخاطر انتقام گرفتن از سومرو انجام داده است. برهان استرس میگیرد و مدام در حال انکار است. مسعود میگوید که به زودی او دستگیر خواهد شد و به سزای اعمالش می رسد. برهان از اینکه آنها او را در حالی که حال دخترش بد است اذیت میکنند و به او تهمت می زنند، در ظاهر ناراحت و عصبی می شود.
در سوله، جنک محافظ دم در را کتک زده و بیهوش میکند. او داخل می رود و هنگامی که مراقبان آزرا برای شام بیرون می روند، فوری سراغ آزرا رفته و دست و پای او را باز میکند. آزرا از شدت ترس، در حال گریه به جنک میگوید که قاتل پدر او فاروک نبوده، بلکه برهان بوده‌است. جنک به شدت شوکه می شود. آنها بلند می شوند تا فرار کنند. یکی از مراقبین آنها را دیده و جنک با او گلاویز می شود.ازرا فرار میکند، اما دو نفر دیگر او را میگیرند و با اسلحه تهدید می‌کنند تا جنک نیز مجبور به تسلیم شود. آنها جنک و آزرا را به میله های روی زمین می بندند.
بعد از عمل جانسو، سومرو به اصرار داخل می رود. برهان از پشت شیشه جانسو را می‌بیند. جانسو چشمانش را کمی باز کرده و با نفرت به برهان نگاه میکند. سومرو در حال نوازش جانسو، مدام قربان صدقه او می رود.
فریده خانم و آردا و ملیس در خانه هستند. سراب خانم به خاطر کمک به مادرش مدتی را پیش او رفته است. هولیا با فریده خانم تماس میگیرد و خبر تصادف جانسو را میدهد.فریده خانم ناراحت شده و خبر را به بچه ها نیز میدهد.
در بیمارستان همه پشت در اتاق جانسو نشسته اند. دکتر میگوید که علائم او حیاتی است و هنوز به ثبات نرسیده و خطرناک است. افراد برهان با او تماس می‌گیرند و خبر میدهند که پسر جوانی را که دنبال آزرا آمده بود، گرفته اند. برهان وقتی میفهمد او جنک است، به آنها میگوید تا زمانی که تکلیف دخترش مشخص شود باید منتظر بمانند و هر زمان که او بگوید باید آن دو را بکشند.
فریده خانم و بچه ها به بیمارستان می روند. سومرو با دیدن فریده خانم تصور میکند که او آمده تا بگوید که سومرو تقاص بدی هایش را میدهد. فریده خانم در آرامش سعی دارد سومرو را آرام کند و او را دلداری میدهد، و میگوید که خودش تجربه درد اولاد دارد و او را درک میکند. سومرو به بغل فریده خانم پناه برده و گریه میکند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *