خلاصه داستان سریال دستم را رها نکن قسمت ۱۷ + زیرنویس و دوبله

آردا به هوش آمده و همه با خوشحالی بالای سر او جمع می شوند. جیدا دوست دختر او بیرون ایستاده است. او خودش را به جنک معرفی کرده و بابت اتفاق افتاده متاسف است و خودش را مقصر می‌داند. جنک از او می خواهد تا زمانی که ترک نکرده است از آردا فاصله بگیرد.
آزرا وقتی می فهمد آردا به هوش آمده، خودش را به بیمارستان می رساند تا پیش فریده خانم باشد. اما در بیمارستان با برخورد خیلی تند خانواده او مواجه می شود.
جانسو بعد از تماس گرفتن با تاریک ، متوجه نرفتن جنک و اتفاقات مربوط به آردا می شود.
فردای آن روز، آزرا برای اولین روز کاری خود آماده شده و به آشپزخانه رستوران فریده خانم می رود‌. در روز اول او شروع به تمیز کاری و طی کشیدن و پیاز خرد کردن می کند.
سومرو، خوشحال از اینکه با داشتن عکس های بیرون رفتن مسعود و زرین، برگ برنده ای برای گرفتن بدهی های کمال دارد، به شرکت مسعود می رود و با نشان دادن عکسها او را تهدید می کند. مسعود با خونسردی به او می گوید که مشکلی با این قضیه ندارد. سومرو با حرص بلند شده و می رود.
جانسو وقتی قضیه نرفتن جنک را می فهمد، به بهانه عیادت از آردا به خانه آنها می رود‌. او سپس به اتاق جنک رفته و با او صحبت می کند. جنک به او می گوید: «اگر احساسات تو موجب اذیت می شود، بهتر است دیگر این دوستی را ادامه ندهیم.» جانسو قبول نمی کند و می گوید: «می توانم احساساتم را کنترل کنم و نمی خواهم دوستیمان تمام شود و با خودم کنار می آیم‌.»
ملیس که از دوست پسرش اوکان خواسته بود  شرکت او را ببیند، راهی آنجا می شود. او از دیدن آن شرکت کوچک و ساده متعجب شده و توی ذوقش می خورد. اوکان از اینکه آردا مریض شده و ملیس به او اطلاع نداده، گله کرده و می گوید که برای عیادت او خواهد آمد.
در خانه فریده خانم، هولیا زن مسعود برای دیدن آردا به آنجا رفته تا سر سلامتی بدهد. او و سراب در مورد سومرو صحبت می کنند و از اینکه زن خوبی نیست و پول شوهرش را بالا کشیده و بچه های شوهرش را از خانه بیرون انداخته است حرف می زنند. در همان موقع سومرو هم به آنجا آمد و وقتی سراب خانم از سر میز بلند می شود، سومرو عکس های مسعود و زرین را به هولیا نشان می دهد و می خواهد بگوید مسعود به تو خیانت کرده و من از سر دوستی به تو اینها را می گویم و به خاطر این کار با زرین هم قطع رابطه کرده ام. هولیا در کمال خونسردی می گوید که اطلاع داشته و چیزی نبوده است. سومرو شوکه می شود و دیگر حرفی برای گفتن ندارد.
جنک پیش تاریک رفته و با او درددل می کند. آن دو بابت قضیه آزرا در بهت هستند و نمی‌دانند آزرا چگونه با فریده خانم آشنا شده و به این جایگاه رسیده است. جنک می گوید: «دوست قدیمی از پشت خنجر زد و من هم زره پوشیده و وارد میدان می شوم.» او فکر می کند آزرا کلاهبرداری کرده و تمام مدت نقش بازی می کرده است و حالا قصد انتقام گرفتن از او را دارد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *