خلاصه داستان سریال مانکن قسمت ۱۲ + زیرنویس و دوبله

لحظه ای که کاوه می خواهد گردنبند را گردن کتایون بیندازد، افسون سرگیجه می گیرد و روی زمین می افتد. همه هراسان دور او جمع می شوند.
بهنام نرگس را به دفتر اخگر می برد. او تحت فشار اخگر و اردشیر مجبور می شود بین جان خودش و نرگس یکی را انتخاب کند بنابراین به نرگس شلیک می کند. همتا از نگرانی زیاد برای مادرش، تمام این ماجرای کشته شدن نرگس را در ذهنش ساخته و فکر و خیال می کند. او تمام طول مراسم آرام و بی صدا در گوشه ای نشسته است.
بعد از مراسم تولد، کاوه مدتی درباره ی اتفاقاتی که در آن شب افتاده با کتایون حرف می زند و ابتدا با تعریف کردن از قشنگی لباس او زمینه سازی می کند و سپس از کتی خواهش می کند که به بهرام و هانیه در شرکتش کار دهد. کتایون قبول می کند و بهرام بعد از فهمیدن این موضوع ذوق زده می شود. همتا به کار کردن کنار کتایون اعتراض می کند اما به ناچار و با اصرار کاوه قبول می کند.
شخصی نرگس را در خیابان زیر نظر دارد. ناگهان کاوه به نرگس نزدیک می شود و از او می خواهد که برای دیدن دخترش پشت سرش سوار ماشین شود. آنها به پارکینگی می روند و همتا در آنجا مادرش را در آغوش می گیرد و خیلی سریع برای او توضیح می دهد که اخگر آدم بد و خلافکاری است و بهنام هم برایش کار می کند. همتا از مادرش می خواهد که پیش یکی از دوستانش به شهر دوری برود تا صدمه ای نبیند. نرگس قبول می کند.
روز بعد بهرام زیر نظر سیروان برای مانکن شدن تلاش می کند. سیروان بعد از تلاشهای بسیار موفق می شود چیزهایی به او یاد بدهد. بعد از مدتی عکاسی و تمرین، سیروان درمورد کار مدلینگ برای بهرام توضیح می دهد و می گوید که اگر حرف گوش دهد می تواند یک مدل حرفه ای شود.
از طرفی کتایون در اتاقش به تنهایی با همتا صحبت می کند و سعی دارد از او حرف بکشد و نسبتهای واقعی او و کاوه و بهرام را بفهمد. همتا توضیح زیادی نمی دهد و همچنان وانمود می کند که نامزد بهرام است.
کاوه و همتا که می دانند بهنام در خانه اش مواد مخدر دارد، او را به پلیس لو می دهند. ماموران بهنام را دستگیر کرده و با خود می برند.
اخگر با همسرش مریم تماس می گیرد و حال او و بچه ها را می پرسد. مریم هم کمی از دلتنگی و ناراحتی اش حرف می زند و می گوید:« ما چشم انتظارتیم کی می یای؟» اخگر می گوید که پس از پایان ماموریتش به خانه خواهد رفت. بعد از این تماس اخگر رو به آبتین که روی صندلی چرخدار نشسته می گوید:« امروز پسره رو دیدم.»

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *