خلاصه داستان سریال مانکن قسمت ۹ + زیرنویس و دوبله

بهرام و کاوه به روی ژیلا چاقو می کشند و همتا با تهدید از او می پرسد:« ماجرای مواد و اخگر ساختگی بود نه؟» ژیلا می ترسد و نمی خواهد جواب دهد اما در نهایت من و من کنان از همتا معذرت خواهی می کند و می گوید که همه چیز ساختگی بوده است.

از طرفی فرخنده که دیگر تحمل دوری کاوه را ندارد به سلمان می گوید که قصد دارد کتایون را به عنوان عروسش بپذیرد و از او هم می خواهد که کاوه را ببخشد. اما سلمان قبول نمی کند و با عصبانیت در این باره با فرخنده جر و بحث می کند.

وکیل کتایون بدون اطلاع خود او اطلاعات مربوط به کاوه را برای یکی از دوستان کتی می برد و به او می گوید:« کاوه وسط یه مهمونی سراغ یه دختر رفت. حالا نمی دونم از قبل می شناختش یا اونجا آشنا شدن.»

کاوه از همتا می خواهد که دیگر معطل نکند و از اخگر شکایت کند و مدارک شناسایی جدیدی بگیرد. اما همتا هنوز هم از اخگر می ترسد و قبول نمی کند. بهرام لابه لای حرفهایش لو می دهد که کاوه زن دارد. همتا با شنیدن این حرف با عصبانیت از جا بلند می شود تا آنجا را ترک کند. کاوه هم مجبور می شود ماجرای ازدواجش با کتایون را برای او تعریف کند. سپس می گوید که در شب مهمانی خواجات او هم درآنجا بوده و همتا را دیده و در جاده دنبالش رفته است.

کتایون و سیروان و وکیل به مراسم ترحیم یکی از مدلهای شرکت که اوردز کرده بود می روند تا سر و گوشی آب دهند. کتایون که می ترسد خانواده ی آن مدل شکایت کنند از وکیلش می خواهد که ۵۰ میلیون تومان به خانواده ی او بدهند و می گوید:« فعلا باید هوای خانوادشون رو داشته باشیم. به نفع خودمونه.»

بهرام، همتا و کاوه را به خانه ی خودش می برد و در حیاط خانه به کاوه می گوید که آبتین دیگر در بیمارستان نیست و مرده است. کاوه با شنیدن این خبرخیلی به هم می ریزد.

از سویی دوستان آبتین از ترس اخگر قصد دارند از کشور فرار کنند. اما آدمهای اخگر آنها را دستگیر می کنند و در مکان خلوتی کتکشان می زنند و هر دو را به ستون می بندند. دوستان آبتین با گریه از اخگر می خواهند که آنها را بخاطر فرارشان ببخشد و مدام می گویند که آبتین را کس دیگری کشته است. اخگر می خواهد حقیقت را بشنود. یکی از دوستان آبتین هرچه در شب مهمانی برایشان گذشته بود را تعریف می کند. او می گوید که آنها در آن شب مواد مصرف کرده اند و بعد از اینکه آبتین متوجه فرار دختری که تمام شب چشمش به او بوده شده با عجله دنبالش کرده است اما ناگهان پسرناشناسی ماشینش را در جاده نگه داشته و برای بردن آن دختر با آنها درگیر شده و در این درگیری آبتین چاقو خورده است. اخگر با شنیدن این ماجرا عصبی شده و چند قدم به آنها نزدیک می شود و درحالی که عکس همتا را نشان می دهد می پرسد:« این بود؟» دوستان آبتین چهره ی همتا را شناسایی می کند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *