خلاصه داستان سریال ترکی تو در خانه ام را بزن (عشق مشروط) قسمت 122

همراهان عزیز با سریال ترکی تو در خانه ام را بزن قسمت 122 همراه شما هستیم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال تو در خانه ام را بزن قسمت 2

سریال تو در خانه ام را بزن قسمت 122

فرید و انگین و پیرل در مورد شب گذشته و ترسی که به دلشان افتاده صحبت می کنند. انگین می گوید: «خداروشکر پلیس زود سر رسید وگرنه معلوم نمیشد چی میشه. » از طرفی ادا به خاطر این که سرکان آنها را وارد این دردسر کرده، اجازه نمی دهد به او نزدیک بشود و می گوید: «تا وقتی من بگم حق نداری بهم نزدیک شی. بوسه که اصلا! » سرکان می گوید: «ادا تقصیر من نیست. ما یه قراری گذاشتیم و قرار بود هرچی از توی اون کیف درمیاد رو انجام بدیم. » و دوباره کیف را برمیدارد تا آرزوی بعدی را برآورده کنند. این بار سرکان کاغذی از توی کیف در می آورد که داخلش نوشته: تو یه کاروان زندگی کن. سرکان کمی مردد می شود و ادا می گوید: «این آرزوی بچه گی های منه. نمیخواد انجامش بدیم. من میشناسمت تو آدم زندگی توی کاروان نیستی. » اما سرکان میگوید: «باید تا آخرش بریم! هم میشه تو کاروان زندگی کنیم و هم به کارامون برسیم. » و به خاطر همین هم فورا یک کاروان اجاره می کنند و با آن به سر کار می آیند. همه از دیدن آنها جا می خورند و پیرل از ادا توضیحی برای این کارهایشاان می خواهد و بعد می گوید: «الان که جرن و ملو بودن میگفتن وای ادا چقدر رمانتیک. » ادا می گوید: «تو چی میگی؟ » پیرل لبخند میزند و می گوید: «منم میگم که خیلی رمانتیکه این کاراتون. »
طولی نمی کشد که دکتر به سرکان زنگ میزند و از او می خواهد حتما برای گرفتن نتیجه نهایی امروز به بیمارستان بیاید. سرکان هم فورا بدون این که چیزی به ادا بگوید می رود. او بعد از گرفتن نتایج، با حالی گرفته و ناراحتی به شرکت برمی گردد. ادا متوجه می شود که سرکان از چیزی ناراحت است اما سرکان فورا می گوید: «بیا بریم تو کاروان زندگی کنیم. فقط خودم و خودت برای چند ماه دور شیم از اینجا ادا. » ادا جا می خورد اما نه نمی آورد.
هردو همراه کاروان به طبیعتی دور از شهر می روند. ادا به سرکان چند ساعتی اجازه می دهد تا به این حال و هوا عادت کند چون خوب میداند که سرکان آدمی نیست که بتواند در کاروان زندگی کند.
پیرل حس می کند که بچه توی شکمش باید دختر باشد و واقعا هم دلش دختر می خواهد. از طرفی انگین هم خیلی دختر بچه دوست دارد و اصلا دلش نمی خواهد بچه شان پسر باشد. قرار است فردا جنسیت بچه مشخص بشود و دل توی دل هچکدامشان نیست.
ادا دوباره کیف آرزوها را جلو می آورد و سرکان از داخل آن برگه ای بیرون می آورد که داخلش نوشته: کاری که اصلا میگی نمیکنم رو انجام بده. ادا می گوید: «اینو من نوشتم. مخصوص توئه. » و می خندد. سرکان قبل از انجام این کار تصمیم می گیرد در این هوای زیبا بخوابد و ادا هم همراهی اش می کند.
وقتی آنها بعد از چند ساعت از خواب بیدار می شوند می بینند که دور و اطرافشان پر از ادم شده و انجا تبدیل به یک لوکیشن فیلم برداری شده است. زنی که منشی صحنه است به آنها نزدیک می شود و بدون مقدمه رو به سرکان می گوید: «آماده هستین؟ الان نوبت صحنه شماست! » سرکان جا می خورد و ادا فکری به ذهنش می رسد. او به سرکان می گوید: «کاری که میگی هیچ وقت انجام نمیدم بازیگریه. باید انجامش بدی سرکان. » سرکان اصلا قبول نمی کند. کمی بعد کل اکیپ فیلم برداری و کارگردان از راه می رسند و کارگران با دیدن چهره ی سرکان می گوید: «عالیه! همینو میخوایم. زود آماده شو. فقط یه صحنه داری که توش بوسه هم داره. باید انجامش بدی. » سرکان تا حرف از بوسه می شود برای این که به ادا حرص بدهد فورا می گوید: «من هستم! بریم بازی کنیم. » ادا حرصش می گیرد و دلش نمی خواهد به سرکان اجازه بدهد تا برود اما سرکان با اکیپ همراه می شود!
انگین که خیلی برای فهمیدن جنسیت بچه هیجان زده است پیرل را پیش لیلا می برد که با چندتا از خرافات قدیمی می تواند بفهمد که جنسیت بچه چیست. او اول از پیرل می پرسد: «دلت شیرینی میخواد یا شوری؟ » پیرل می گوید: «این روزا دلم ترشی میخواد! » لیلا فورا می گوید: «از اونجایی که شکمت هم برامده نشده بچه ت پسره! » انگین و پیرل توی ذوقشان می خورد اما وانمود می کنند که از شنیدن این حرف خیلی هم خوشحال شده اند.
وقتی سرکان اماده می شود تا دیالوگ ها را تمرین کند، بازیگر زن مقابلش دور از چشم او به دوستش زنگ میزند و می گوید: «یه صحنه با این بازیگر جدید داریم که خیلی خوشتیپه. ولی حیف دوست دختر داره. بذار تو صحنه بوسه جوری ببوسمش که چشم دوست دخترش درآد! » ادا اینها را می شنود و در دل می گوید: «تو هنوز خوب منو نشناختی! » و دختر را از صحنه فیلم برداری به هر نحو دور می کند و خودش به عنوان بازیگر مقابل سرکان کنارش می نشیند تا تمرین کنند. سرکان جا می خورد و همان موقع کارگردان اطلس از راه می رسد و حسابی از ادا و چهره اش تعریف می کند و می گوید: «من توی تو یه ستاره میبینم! بریم انجامش بدیم بچه ها! »

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال تو در خانه ام را بزن قسمت 122 لذت برده باشید ؛در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال تو در خانه ام را بزن قسمت 123 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *