خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 6

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 6 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 6

وقتی ییلماز و زلیخا سر قرار همیشگی پنهانی خود می روند، ییلماز از زلیخا میخواهد که فعلا مدتی تحمل کند تا او بتواند با پولهایی که از خانم بزرگ گرفته، دنبال کارهای شناسنامه برود.

هنگامی که زلیخا به ویلا برمیگردد، خانم بزرگ از پنجره آنها را می‌بیند و با خودش فکر میکند که باید داستان آنها را بفهمد.

ییلماز به اتاقش رفته و با دیدن دمیر که منتظر او بوده، شوکه می شود. او در جواب اینکه کجا بوده، میگوید که پیش زلیخا بوده و با او حرف میزده،زیرا زلیخا از کارکنان آشپزخانه ناراضی است و او را اذیت میکنند، برای همین او میخواهد که هرچه زودتر بروند.

دمیر میگوید که مشکل را حل میکند و اجازه نمی‌دهد کسی آنها را اذیت کند. سپس از دمیر میخواهد چند روزی در اتاقش نباشد تا آنجا را سمپاشی کنند، زیرا وضعیت مناسبی برای ماندن ندارد.
صبح، دمیر از مادرش میخواهد که به افراد آشپزخانه گوشزد کند که زلیخا را اذیت نکنند.

خانم بزرگ از توجه بیش از اندازه دمیر به ییلماز و زلیخا متعجب می شود.

دمیر از ییلماز میخواهد او را به شهر برساند. او در بین راه، در مورد خانواده و زندگی ییلماز و زلیخا سوال میکند‌.

ییلماز نگران می شود که دمیر به آنها شک کرده باشد.

خانم بزرگ سر زمین های کشاورزی می رود.

غفور که خوابیده، با فهمیدن آمدن خانم بزرگ سریع بلند شده و تظاهر به رسیدگی به کارگران میکند.

خانم بزرگ از غفور میخواهد که برای اینکه از زندگی ییلماز و علت آمدنش به آنجا سر در بیاورد، به استانبول برود ‌و تحقیق کند. او از غفور قول میگیرد که این مسأله را به کسی نگوید. با این حال غفور برای ثانیه تعریف میکند. ‌

شب، زلیخا برای دیدن ییلماز به بخش کپر نشین مزرعه می رود.

ییلماز میگوید که دمیر از او سوالات عجیبی می پرسیده و قصد داشت در مورد خانواده آنها بداند.

همان لحظه، آنها متوجه گریه یکی از بچه های کارگران می شوند و زلیخا سعی دارد بچه را که تب کرده، آرام کند.

زلیخا تا صبح بالای سر بچه میماند تا تب او پایین بیاید. صبح،ییلماز به آدانا می رود تا مسأله شناسنامه را حل کند.

زلیخا که تا صبح نخوابیده، ناگهان از حال می رود. وقتی مادر بچه از کپر بیرون می آید تا دنبال کمک برود، متوجه می شود که تمامی اهالی مریض شده و هر یک در گوشه ای در حال استفراغ هستند.

خبر به خانه می رسد و دمیر و مادرش به سرعت به محله کارگران می روند و با دیدن وضعیت اسف بار آنجا شوکه می شوند.

خانم بزرگ که از قبل به شرمین سپرده بود تا شوهرش را که دکتر است برای کنترل کارگران بفرستد، با عصبانیت دم خانه شرمین می رود و صباح الدین، شوهر او را دعوا میکند. صباح الدین اظهار بی اطلاعی میکند و میفهمد که شرمین به عمد به او خبر نداده است.

او سریع حاضر شده و برای رسیدگی به محله می رود.

ییلماز به آدانا رفته و پیش کسی که اوستا به او سپرده بود می رود تا سفارش شناسنامه جدید بدهد.

او که پولش کم است، نیمی از پول را پرداخت می‌کند تا هفته بعد بقیه پول را تهیه کند.

سپس به طلا فروشی می رود و دوباره برای خودش و زلیخا حلقه می خرد و به سمت چکوراوا برمیگردد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان قسمت 6 سریال روزگارانی در چکوروا   لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 7  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

 

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *