خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب قسمت 5

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ضربان قلب قسمت 5 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ضربان قلب الو سریال

سریال ضربان قلب قسمت 5

دکتر آغوز بهار را توبیخ میکند و بهار به خاطر حسادت به ایلول، ماجرای آتش سوزی در دوره دبیرستان را برای او تعریف کرده و می‌گوید که ایلول قصد کشتن او را داشته است. دکتر تعجب کرده و می پرسد چرا؟ ولی بهار جواب درستی ندارد بدهد و می‌گوید: وقتی امروز اونو بعد سالها دیدم یک لحظه احساساتی شدم و نتونستم خودم رو کنترل کنم و تقصیر اون بوده. دکتر به او توصیه میکند که در این صورت از ایلول دوری کرده و به وظایفش به درستی عمل کند.
علی در ماشینش منتظر ایلول است ولی میبیند که ایلول به همراه استادش سلیم ای بیمارستان بیرون آمدند و با هم رفتند.
سینان، پدر بهار به او میگوید که دکتر علی آسف تازه به این بیمارستان آمده است و او بهتر است که بخاطر یک سری مصلحت های خانوادگی، خودش را به علی نزدیک تر کند.
علی دوباره ایلول را می بیند و در مورد زندگی او سوال میکند و میخواهد بداند آیا کسی در زندگی او هست یا نه ؟ ایلول میگوید: در هر صورت من با افراد متأهل کاری ندارم.
بهار به اتاق استاد سلیم رفته و میگوید: بنظر من علت اومدن ایلول به این بیمارستان بخاطر دکتر آسف هست. ولی استاد سلیم می‌گوید که نباید به کسی تهمت زدن و بودن او باعث ایجاد رقابت بین آنها می شود. بهار میگوید : من ثابت میکنم که اون نمیتونه برای من رقیب باشه.
سینان در بیمارستان با پدرش سلیمان جلسه دارد.
یک مرد موتور سوار با ناراحتی وارد بیمارستان می شود و میله ای را از راهرو برمیدارد و گویا قصدی دارد. پدر علی، ضیاء هم با او صحبت میکند و از او میخواهد که در جلسه امروز شرکت کند و به او میگوید که این بیمارستان بعد از من مال تو خواهد شد. علی به این قضیه علاقه ای ندارد ولی به اصرار پدرش میگوید که می آید.
در راهرو بیمارستان سینان و پدرش صحبت میکنند. سینان میگوید : دوستت ضیاء منو تو کارهای بیمارستان کنار گذاشته. آنها کمی در مورد جلسه با هم صبحت میکنند و سینان میگوید که با بهار هم در این مورد صحبت کرده است.
ایلول در راهرو آن ها را می بیند. در این لحظه آن مرد میله به دست با عصبانیت میخواهد به سینان حمله کند. ایلول و علی جلوی آن مرد را میگیرند و او با میله محکم به پای علی میگوید و علی زمین می افتد . ایلول میله را از آن مرد گرفته و تحویل نگهبان می دهد.
آن مرد فریاد می زند: من همه چیزمو زن و بچمو از دست دادم. ضیاء به دوستش میگوید که سینان به نام حق او را از کار اخراج کرده بود.
در جلسه ای که برگزار می شود، سینان صبحت میکند و برنامه ای دارد که در بیمارستان سرمایه‌گذاری برای مرکز زیبایی انجام بدهند، اما ضیا مخالفت میکند و میگوید قصد ما تجارت نیست و به جای آن می توانیم عمل پیوند انجام دهیم و با گرفتن بودجه و اخراج آدمها نمی‌توانیم دکترهای خوبی باشیم. علی از حرفهای پدرش خوشحال می شود.
سلیمان و ضیاء دوستان قدیمی هستند . سینان میخواهد با دکترهای پولدار و معروف مرکز زیبایی راه بیندازد و از عقاید ضیاء خوشش نمی آید و از پدرش میخواهد که به او کمک کند.
بهار در قسمت آرشیو بیمارستان به دنبال مدارک بیماران میگردد.
بیماری که ایلول سرش را عمل کرده بود، همان صاحب کافی شاپ، از بهار به خاطر نجاتش تشکر کرده و از او عذرخواهی میکند.
ایلول به قسمت آرشیو می رود و بهار او را میبیند. او میخواهد پرونده‌های بسته شده را پی‌گیری کند.
سینان در راهرو ایلول را میبیند و از او چند سوال میکند اما او را به یاد نمی آورد.
بهار علی را میبیند و میگوید : می‌خوام دستیارتون باشم. اما علی میگوید: بخاطر اشتباه دیروزت من تو رو مناسب این کار نمی‌دونم و ایلول رو انتخاب کردم.
بهار عصبانی می شود و به پدرش میگوید که ایلول همان دختری است که در مدرسه آتش سوزی راه انداخته و حالا به عنوان دکتر به آنجا آمده و برای او دردسر درست کرده است. او از سینان میخواهد که ایلول را از آنجا بیرون کنند. پدرش به او قول میدهد که این مسأله را حل میکند.
علی به بیمار خودش یاسمین که او را عمل کرده بود سر زده و احوال او را جویا می شود.
در جلسه پزشکان، ایلول و دکتر آغوز به خاطر مسأله جراحی بیمار بحث میکنند و علی در آن جلسه‌، ایلول را به عنوان دستیارش انتخاب و معرفی میکند. در بیرون از جلسه، آغوز و ایلول دوباره صحبت میکنند و آغوز از ایلول معذرت خواهی میکند.
علی سعی میکند از طریق دستیار ایلول، شماره تماس و اطلاعاتی از او به دست بیاورد .
سینان به استاد سلیم میگوید: همانطور که ایلول رو به این بیمارستان آوردی باید از اینجا ببری. و انتقادهایی از رفتارهای او در بیمارستان میکند و سپس استاد سلیم را تهدید میکند که خودش نیز اخراج خواهد شد.
علی با پدرش در قایق وقت گذرانی میکند. پای او به خاطر ضربه میله درد میکند. پدر علی در مورد ازدواج با علی صحبت میکند و میگوید که بهار را برای او انتخاب کرده است. علی میگوید: من مثل زمین بیمارستان نیستم که درباره من تصمیم بگیرید.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ضربان قلب قسمت 5  لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ضربان قلب قسمت 6  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

 

 

 

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *