خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 310

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 310 را برایتان آماده کرده ایم. امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 283

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 310

صبح در خانه تکین سر میز صبحانه، تکین از دیدن جای خالی ایلماز ناراحت می شود. مژگان او را دلداری داده و می‌گوید که میداند سخت است، اما آنها باید طاقت آورده و سر پا باشند. تکین نیز او را تأیید می‌کند. بعد از صبحانه، فکرت پیش تکین آمده و سعی دارد او را بیرون ببرد تا حال و هوایش عوض بشود. تکین از او تشکر کرده و می‌گوید که خدا او را برایش فرستاده تا بعد از ایلماز تنها نباشد. سپس از او میخواهد به شرکت برود.
در خانه دمیر، زلیخا پیش دمیر و سودا آمده و به دمیر می‌گوید که همه می‌دانستند آنها قرار است طلاق بگیرند و حالا درست نیست که بعد از مرگ ایلماز او آنجا بماند و مردم حرف در می آورند. دمیر می‌گوید که حرف مردم برایش اهمیت ندارد و زلیخا میتواند مثل گذشته خانم خانه باشد، اما اگر قصد رفتن داشته باشد نیز برای او خانه و امکانات فراهم میکند، ولی مثل قبل لیلا پیش دمیر خواهد ماند. سودا از زلیخا میخواهد که همانجا بماند و به خاطر حرف مردم از دخترش دور نشود.
اوزوم به اتاق پیش عدنان رفته و به او می‌گوید که اگر دلش برای پدرش تنگ شده، او را پیشش می برد . سپس دست عدنان را گرفته و پیش دمیر و زلیخا می رود و می‌گوید که میخواهد عدنان را سر خاک ببرد. آنها قبول میکنند. سپس خودشان نیز از پشت سر آنها را زیر نظر میگیرند. اوزوم عدنان را سر خاک ایلماز می برد و از ایلماز میخواهد که به خواب عدنان بیاید تا او دلتنگی نکند. زلیخا با شنیدن حرفهای اوزوم گریه اش میگیرد و در بغل دمیر گریه میکند.
صبح روز بعد، غفور حاضر شده تا به استانبول برود و از آنجا به آلمان برود. همه با ناراحتی او با او خداحافظی می‌کنند. او سپس پیش دمیر می رود. دمیر حقوق ماه آخر کاری اش را با مقداری پول اضافه دست ثانیه میدهد. سپس برای غفور آرزوی موفقیت کرده و او را بدرقه میکند. غفور سوار ماشین شده و می رود. اوزوم با ناراحتی پشت سر او می دود.
در خانه تکین میگوید که میخواهد مراسم هفتم ایلماز را در مسجد بزرگ شهر بگیرد. مژگان حدس می زند که به خاطر حضور زلیخا در مراسم باشد و تکین تاکید میکند. مژگان به اتاق رفته و بهیجه پیش او می رود. مژگان با حرص از اینکه بعد از مرگ ایلماز نیز همه به فکر زلخیا هستند پیش بهیجه گلایه میکند. بهیجه از او میخواهد که تا سه ماه سکوت کند و طاقت بیاورد و از چیزی ایراد نگیرد تا بعد از سه ماه با گرفتن ارث ایلماز از آنجا بروند.
غفور به استانبول رفته و سراغ فردی می رود که قرار بود ویزای او را برای رفتن به آلمان تحویل بدهد. او پول زیادی به آن مرد میدهد و سپس به آدرسی که از آن مرد می‌گیرد می رود. او بعد از رفتن به آدرس متوجه می شود که سر او را کلاه گذاشته اند و نامه جعلی برای او ارسال شده است. او یادش می آید که برای دادن هزینه سفر، سند زمین گولتن را گرو گذاشته است تا پول را پس بدهد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 310 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 311 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *