خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 42

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 42 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 42

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 42

ییلماز در خانه با ناراحتی به فکلی میگوید که علت این رفتار زلیخا و به تله انداختن او را نمی فهمد.فکلی میگوید که شاید زلیخا به زور این یادداشت را نوشته و دمیر او را تهدید کرده است. ییلماز میگوید اگر زلیخا او را دوست داشت چنین تهدیدی نیز قابل قبول نبود و نیابد او را به تله می فرستاد و او تبرئه نمی شود.

فکلی او را نصیحت میکند تا عجولانه قضاوت نکند و زلیخا را مقصر نداند.

شب، دمیر به خانه می رود و برای زلیخا غذا می برد، اما زلیخا نه حرف می زند و نه چیزی میخورد.

فکلی در نبود دمیر به بیمارستان رفته و وارد اتاق هونکار می شود.

هونکار بعد از عمل همچنان بیهوش است. فکلی بالای سر هونکار رفته و با او صحبت میکند و از حرفهایش مشخص است که در زمان قدیم آنها به یکدیگر علاقه داشته اند اما دست تقدیر باعث جدایی آنها شده و هونکار با عدنان ازدواج کرده است.

زلیخا به اصرار و یا عصبانیت، پسرش را از دمیر میخواهد. دمیر کمی بعد به خانه شرمین رفته و بچه را میگیرد و پیش زلیخا می آورد. زلیخا با گریه بچه اش را بغل میکند.

صبح روز بعد دمیر هنگام خروج از اتاق قصد قفل کردن در را دارد که زلیخا عصبانی می شود.

دمیر میگوید که به او اعتماد ندارد و یا باید در اتاق به همراه پسرش بماند و یا بچه را از او میگیرد و در را باز می‌گذارد.

زلیخا به شدت عصبی می شود. دمیر در را قفل کرده و کلید را به شرمین میدهد و به او میگوید تا غذای زلیخا را بدهد و اجازه خروج او را ندهد.

جنگاور برای خرید اسلحه و فشنگ به مغازه رفته است که ناگهان ییلماز را در کوچه میبیند.او سریع با خانه دمیر تماس میگیرد اما متوجه می شود که دمیر خانه نیست.

برای همین تصمیم می‌گیرد که خودش سراغ ییلماز برود. سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 42 او به کارخانه رفته با تهدید اسلحه، در حال دعوا با ییلماز است و او را برادر کثیف و قمارباز زلیخا میخواند.

ییلماز میگوید که دمیر این داستان را برای او تعریف کرده است اما حقیقت این است که زلیخا زن او بوده و آنها ییلماز را به زندان انداخته و زلیخا را از او گرفته اند.

جنگاور شوکه شده و سراغ دمیر می رود. دمیر می فهمد که جنگاور حقیقت را فهمیده و به حقیقت داشتن حرفهای ییلماز اعتراف میکند و میگوید که از سر دوست داشتن زلیخا مجبور به این کار شده است. او به جنگاور میگوید که از او انتظار درک ندارد و او حق دارد که دیگر نخواهد دمیر را ببیند.

سپس گریه میکند. جنگاور که به شدت عصبی شده، بدون هیچ حرفی از پیش دمیر می رود.

شرمین در خانه سعی دارد از غفور و ثانیه در مورد مشکل دمیر و زلیخا حرف بکشد، اما آنها چیزی نمی‌گویند. غفور به ثانیه می سپارد که یخ هیچ وجه هیچ حرف اشتباهی از دهانش بیرون نیاید زیرا آن وقت بدبخت خواهند شد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 42 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 43  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *