خلاصه داستان سریال ترکی روزگارانی در چکوروا قسمت 48

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 48 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 48

سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 48

غفور به همراه یکی از کارگران سر زمین که مردی سن بالا بچه دار است، به خانه آمده و از گولتن میخواهد که قهوه بیاورد.

گولتن متوجه نیت غفور می شود و با ناراحتی به اتاق می رود و گریه میکند. کمی بعد، غفور با آن مرد حرف زده و قرار عقد میگذارد.

سپس از ثانیه میخواهد که گولتن را صدا بزند. ثانیه که از این کار غفور عصبی و ناراحت است، به اتاق گولتن می رود ، اما متوجه می شود که گولتن نیست و داخل یک نامه خداحافظی کرده و قصد خودکشی دارد. ثانیه با اضطراب نامه را به غفور نشان میدهد و هر دو به دنبال گولتن می‌گردند. گولتن به سمت طویله کنار جاده می رود.

ییلماز سر زمین آمده تا به کارگران سر بزند. نظیره ماجرای شایعه در مورد گولتن و صباح الدین را برای او تعریف میکند.

ییلماز نظیره را سوار ماشین میکند تا به سمت مزرعه بروند و او گولتن را ببیند. نظیره داخل رفته و متوجه می شود که گولتن نامه نوشته و رفته است.

ییلماز سریع سوار ماشین شده و همه جا به دنبال گولتن میگردد. او به سمت طویله رفته و گولتن را که همان لحظه خودش را با طناب دار زده است، پایین آورده و نجات میدهد.

غفور به سمت طویله می رود، اما با ییلماز رو به رو شده و ییلماز با چاقو او را تهدید کرده و میگوید که از این به بعد گولتن در خانه او زندگی میکند.

غفور که حسابی ترسیده، از ییلماز میخواهد به او رحم کند و او را رها کند، زیرا ثانیه حامله است.

ییلماز بخاطر ثانیه، غفور را رها کرده اما به او میگوید که دیگر حق ندارد سراغ گولتن را بگیرد. غفور به خانه رفته و ماجرا را به ثانیه میگوید. آنها نمی‌دانند که باید به هونکار در این باره چه بگویند. غفور به هونکار میگوید که گولتن را برای مدتی به روستا فرستاده است.

صباح الدین با چمدانها به خانه برمی‌گردد و با دعوا به شرمین میگوید که فقط بخاطر گولتن بیچاره برگشته تا پشت سر او حرف نزنند.

گولتن در خانه فکلی است و از این به بعد برای آنها کار میکند. او از اینکه پیش ییلماز است خوشحال است و به خاطر نجاتش از او تشکر میکند.

شب، دمیر به خانه آمده و می فهمد که زلیخا باز هم از اتاق بیرون نیامده و غذا نخورده است. او پیش زلیخا می رود.

زلیخا با گریه التماس میکند که پسرش را به او بدهد و قول میدهد که دیگر اسمی از ییلماز نبرد و فرار نکند. دمیر او را سوار ماشین کرده و دم خانه کارگر می برد و از پشت شیشه، عدنان را به او نشان میدهد. سپس به زلیخا میگوید که به یک شرط عدنان را به او برمیگرداند. او از زلیخا میخواهد که با ییلماز تماس بگیرد و با او فرار بگذارد.

صبح روز بعد، ییلماز با خوشحالی حاضر شده تا سر قرار برود، هرچند نگران است که باز هم تله ای در کار نباشد. او در رستوران نشسته و منتظر زلیخا است. دمیر حسابی به زلیخا رسیده و لباس خوب و جواهرات او را به گردنش آویخته و او را به رستوران می فرستد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 48 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال روزگارانی در چکوروا قسمت 50  مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *