خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 52

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 52 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 52

آنها شروع به خوردن گولوت می کنند که صفر آنجا می آید و از آنها می خواهد که مقداری هم به او بدهند تا برای کوزی و بویراز ببرد.ناهیده در بشقابی سهم آنها را می گذارد و به صفر می دهد.وقتی صفر می خواهد از در بیرون برود، یک خرس را دم در می بیند و وحشتزده می شود.صفر در را بسته و به آنها می گوید که همان خرس که در جنگل بود، به دنبال او آمده است.صفر اسلحه می خواهد،اما ییلدیز نمی دهد و می گوید که خرس خودش از اینجا می رود. آنها همگی با هم سروصدا راه می اندازند تا خرس بشنود .در این موقع صدای شلیک دو گلوله را می شنوند.ییلدیز در را باز کرده و کوزی و بویراز را دم در می بیند.کوزی می گوید که با شلیک دو تیر هوایی،خرس فرار کرده است.کوزی می گوید که نگران دخترهایش شده و خواسته که از احوال آنها با خبر شود.صفر با کوزی و بویراز به خانه او برمی گردند.
عثمان و امین،شبانه و مخفیانه در اتاق دکتر جهان را باز کرده و وارد می شوند.آنها از کشوی دکتر،چند برگه دکتر را برداشته و روی آن مهر می زنند و از آنجا می روند.
آنها صبح روز بعد، برگه های گواهی را به امینه و گوکچه می دهند.گوکچه ابتدا شک می کند، اما عثمان به او اطمینان می دهد که برگه ها را از دکتر جهان گرفته اند.دختر ها می روند تا برگه ها را به مدیر مدرسه تحویل بدهند.
صبح‌ روز بعد،کوزی از خواب بیدار شده و به هال می آید و می بیند که ییلدیز مشغول دوختن یک پرده جدید برای آشپزخانه است.او تعجب کرده و از یبلدیز می پرسد که چرا بی اجازه مدام به خانه اش می آید؟ ییلدیز می گوید که در زده ولی کسی باز نکرده است. او خودش وارد شده که پرده جدید بزند و چون برادر او باعث آتش سوزی شده،برای همین می خواهد که جبران کند. کوزی او را بی سلیقه می خواند که چنین پرده ای را زده است و می گوید که آن پرده را نمی خواهد و لازم ندارد.سپس کوزی پرده را درمی اوغرد و آن را پاره کرده و زمین می اندازد.یبلدیز از این حرکت او دلگیر و دلشکسته شده و می گوید که آن پرده جهیزیه او است که بیست سال آن را نگه داشته بود و حالا برای او آورده است و چند سال روی آن گلدوزی کرده بود.کوزی چندان اهمیتی نمی دهد و می گوید که او نمی دانسته که پرده جهیزیه است و نباید آن را به خانه او می آورد. ییلدیز گریه اش گرفته و می گوید که او لیاقت خوبی کردن را ندارد و با دلگیری از آنجا می رود.
ناهیده ییلدیز را دیده و موضوع را از او می پرسد.او جوابی نمی دهد.کوزی از خانه بیرون آمده است.ناهیده از او هم سوال می کند.کوزی می گوید که به او مربوط نیست.
کوزی به خانه برمی گردد و معلوم است که از کار خودش پشیمان است.ناهیده پیش ییلدیز رفته و از او مشکل را جویا می شود .ییلدیز ماجرا را برایش تعریف می کند.ناهیده او را دلداری می دهد.
کوزی پارچه پرده را برمی دارد و از کار اشتباهش متاسف شده و در فکر جبران است.
در مدرسه و سرکلاس،استاد مشغول تدریس است.مدیر وارد میشود و گوکچه را به دفتر می خواهد.گوکچه از کلاس بیرون می رود و امینه را هم در راهرو می بیند.
آنها موضوع را می پرسند و مدیر می گوید که آنها برگه تقلبی داده اند.
ناهیده با دلخوری پیش کوزی می رود و او را بخاطر کارش سرزنش می کند.او‌ می گوید که ییلدیز از کارهای اشتباهش پشیمان است و او را دوست دارد و بخاطر او اینجا مانده است.ناهیده به کوزی می گوید که اگر او هم دست از ییلدیز بر می داشت،آنجا را ترک می کرد و می رفت.کوزی علت نرفتنش را ساختن کشتی پدرش عنوان می کند، اما ناهیده به او می فهماند که او عمدا کشتی را تمام نمی کند که از آنجا نرود.کوزی مردد است و قبول می کند که او هم‌زیاده روی کرده است.
ناهیده‌ از او‌ می خواهد که خودش را کنترل کند.کوزی می پرسد که آیا یبلدعیز خیلی ناراحت است؟ ناهیده ضمن تایید،به او توصیه می کند که اگر ییلدیز را ببوسد،همه چیز درست می شود.
در مدرسه،امینه و گوکچه بعد از توبیخ،با عثمان و امین دعوا می کنند و می گویند که مدیر آنها را مقصر می شناسد.امینه با استرس می گوید که اگر پدرشان بفهمد،آنها را مجازات می کند.در این موقع مدیر با دو مامور پلیس آنجا می آیند و از همه می خواهد که برای توضیح و جواب به دادستان،با مامورین بروند.
کوزی در خانه اش مشغول دوختن پرده است که پنبه آنجا می آید.کوزی به او می گوید که پرده جهیزبه ییلدیز را پاره کرده است و سعی دارد آن را بدوزد ولی بلد نیست.
پنبه ناراحت شده و به او می گوید که بجای دوختن پرده،بهتر است قلب شکسته ییلدیز را تعمیر کند.پنبه متوجه آتش سوزی در آنجا شده و می فهمد که باعث آن،صفر بوده است.او به صفر اخطار می دهد که تا وقتی در آن خانه و پیش کوزی میماند،رفتنش به آشپزخانه ممنوع است.کوزی به صفر می گوید که بهتر است به لبنیاتی برود و مقداری وسایل برای صبحانه بخرد.پنبه، پارچه پرده را از کوزی گرفته و می گوید که باید آن را با چرخ خیاطی تعمیر کند.کوزی از خوشحالی او را می بوسد. کوزی از پنجره بیرون را نگاه می کند و می بیند که ییلدیز هم از اتاقش، او را نگاه می کند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 52 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 53 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *