خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 57

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 57 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 57

گوکچه و امینه از نانوایی بیرون میایند و عثمان و امین را می بینند.
در این موقع ،ساره هم آنجا می آید و با آنها اظهار آشنایی می کند.او با کنایه می گوید که این پسرها قبلا با دخترهای اردو دوست شده اند و الان هم نوبت گوکچه و امینه است.پسرها ادعا می کنند که آن مسایل راجع به گذشته است و آن کارها را ترک کرده اند.
ساره دختر ها را به نانوایی می فرستد و امین به ماشین می رود.
ساره به عثمان یادآوری گذشته را می کند که به دنبال او جلوی نانوایی می آمد.عثمان می گوید که او گذشته را فراموش کرده و بهتر است ساره هم همین کار را بکند،چون آنها فقط یک دوستی چند روزه داشته اند و او ادعای عشق و عاشقی نکرده است.
عثمان به ساره توصیه می کند که در این باره به گوکچه حرفی نزند وگرنه با هم درگیری پیدا می کنند.
ییلدیز کنار فانوس در ساحل ایستاده است.کوزی با ماشین ییلدیز آنجا می رود. ییلدیز تعجب می کند و می پرسد که ماشین دست او چکار می کند؟
کوزی می گوید که آن را در آگهی دیده و خریده است.او یک ساک به ییلدیز می دهد که طلاها و پول ییلدیز هم در آن است. ییلدیز فکر می کند که او چتین را پیدا کرده و از او گرفته است.کوزی می گوید که چتین را هم بزودی پیدا می کند،اما موضوع را خودش حل کرده است.
ییلدیز ساک را پس داده و می گوید که خودش بخاطر طلاق شعله،این کار را کرده و خودش هم سزایش را می کشد.کوزی هم می گوید که اجازه نمی دهد بخاطر او،همه چیزش را از دست بدهد. ییلدیز ادامه می دهد که او هیچ چشمداشتی به یک میلیون ندارد و در این عشق خیلی ضررها کرده است و از اینکه کوزی ،عشق او را باور نمی کند،خیلی ناراحت است.او کوزی را بغل کرده و با گریه می گوید هنوز هم او را نمی بخشد؟ کوزی با مهربانی نگاهش می کند و می گوید که او را بخشیده است و برای همین در ییلاق مانده و حتی آیکوت را کتک زده است.
کوزی اینطور می گوید که همه اینها برای امتحان ییلدیز بوده که بفهمد تا چه حد،اعصابش را خرد کند،او منصرف نمی شود؟ اما فهمیده است که او باز هم عقب نشینی نمی کند.
ییلدیز خیالش راحت می شود.
کوزی در ادامه،می گوید که این امتحان اول بوده و چند مرحله دیگر نیز هست.ییلدیز آمادگی اش را اعلام می کند.کوزی از او درخواست قرار شام برای فردا شب می کند و تاکید می کند که دیگر لجبازی و گاو بازی در کار نیست.کوزی می خواهد او را ببوسد، ولی ییلدیز می گوید که بعد از اینکه پیشنهاد بیرون رفتن را بدهد،اینکار انجام می شود.آنها آشتی کرده و همدیگر را بغل می کنند. ییلدیز از خوشحالی می خندد.
پنبه با ناهیده پیش دکتر راحمه می روند.او بعد از دیدن نتایج آزمایشات می گوید که او وارد دوران یائسگی شده است.پنبه با ناراحتی می پرسد که آیا امکان مادر شدن را دارد؟ دکتر پاسخ می دهد که متاسفانه راه حلی ندارد و اگر پنبه حامله شود،فقط با یک معجزه می تواند مادر شود.پنبه با گریه از آنجا بیرون می رود.
پنبه به خانه برمی گردد و قمر در را باز کرده و می گوید که مهمان خواستگار برای او آمده است.پنبه ناراحت است و می گوید که نمی خواهد کسی را ببیند.قمر می گوید که خانواده بویراز برای صحبت درباره عروسی آمده بودند و از طرفی برای پنبه خواستگار آمده است.
قمر بزور پنبه را داخل اتاق می برد و او می بیند که دکتر جهان با پدر و مادرش و آیپر آنجا هستند.پنبه جا می خورد.دکتر جهان مادرش را به او معرفی می کند و حاریه خانم او را دیده و از پنبه تعریف می کند.حاریه خانم پنبه را برای دکتر جهان خواستگاری می کند.پنبه با غمگینی،جواب منفی می دهد.همه متعجب می شوند.دکتر جهان از پنبه عذر خواهی می کند که ناراحتش کرده و ادامه می دهد که در غیاب او متوجه شده که عاشق او شده است.
پنبه می گوید که آن عشق نیست بلکه عذاب وجدان است.دکتر جهان آن را رد کرده و دلیل بیقراری قلبش را عشق او می داند عوقول می دهد که ناراحتش نکند.
پنبه با ناراحتی می گوید که زن مناسبی برای او نیست و با گریه از اتاق بیرون می رود.او به اتاق بالا رفته و گریه می کند.دختران کوزی ،علتش را می پرسند.حنیفه وامینه هم بالا رفته و از پنبه می پرستد که چرا جواب منفی می دهد؟
پنبه به آنها می گوید که امروز دکتر رفته و او دیگر نمی تواند بچه دار شود.پس نمی تواند ازدواج کند و تنهایی خودش را با جهان تقسیم کند.آنها هم ناراحت شده و گریه می کنند.شرف هم این حرفها را میشنود و غمگین می شود.
کوزی می خواهد از خانه بیرون برود که فریده و عمر را پشت در می بیند.آنها داخل می آیند و به کوزی نشان می دهند که آشتی کرده اند.
کوزی از عمر می پرسد که پدر و مادرش از آشتی کردن آنها اطلاع دارند؟ عمر جواب مثبت می دهد و می گوید که می خواهد در یک فرصت مناسب،همه آنها را به آنتیپ دعوت کند. کوزی به عمر توصیه می کند که ابتدا با خانواده اش صحبت کرده و مشکل شان را حل کند و بعد از آن،پدرش،آنها را دعوت کند.فریده خوشحال می شود.
کوزی می گوید که باید به دادگاه بخاطر دخترهای دیگرش برود.عمر و فریده نیز با او می روند.‌

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 57 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 58 مراجعه فرمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *