خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 72

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 72 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 72

در خانه یاشار ، آنها برگشته اند و مورد توبیخ هستند.
یاشار عصبانی است و آنها را گروه دالتون می نامد که حرف او را زمین انداخته اند .او می گوید که وقتی او دیدار ییلدیز و کوزی را ممنوع کرده، چطور آنها به سفر رفته اند؟ آنها می گویند که فقط یک سفر کوتاه بوده و اتفاقی نیفتاده است. حنیفه همه چیز را زیر سر ناهیده می داند.صفر و بویراز می گویند که برای محافظت از ییلدیز همراه او رفته بودند.
یاشار همه آنها را از خانه بیرون می کند و می گوید که آنها را عاق می کند.حنیفه می خواهد پادرمیانی کند و به یاشار می گوید که مساله را بزرگتر نکند.اما او قبول نمی کند.ییلدیز می گوید حالا که حرف آخر او همین است، آنها به خانه ساحلی می روند.یاشار ادعا می کند که آن خانه هم متعلق به او است.صفر می گوید که در کشتی می ماند، یاشار آن را هم متعلق به خودش می داند و حتی اجازه نمی دهد که بویراز در انباری بماند.یاشار همه آنها را از ارث محروم می کند.
در خانه شرف،‌امینه و شرف، کوزی و پنبه و دخترها را تنبیه می کنند و آنها را وادار می کنند که چند ساعت روی یک پا بایستند.آنها می گویند که آنجا کتک خورده اند.شرف می گوید که کار خوبی کرده اند‌ و اصلا چرا آنها بی خبر به کاپادوکیا رفته اند؟ امینه می گوید که دیگر قول آنها هیچ ارزشی ندارد و مردم روستا می گویند که شرف پسر متاهلش را با معشوقه اش به مسافرت فرستاده است.کوزی می گوید که در هر حال با ییلدیز عروسی می کند.امینه می گوید که چطور است او با شعله حرف بزند.کوزی او را منع می کند و عقیده دارد که شعله بزودی از این وضعیت خسته می شود و حرف زدن با او بیفایده است، و او منتظر حکم‌ دادگاه است.
عمر و فریده با هم هستند . عمر بی حوصله است و می گوید که دلش برای آنتیپ تنگ شده است و دوست داشت که همگی به آنجا بروند.فریده می گوید که او هم دوست دارد برود اما کوزی جلسه دادگاه داشته است.عمر می گوید که می توانست جلسه نرود چون در هر حال مادرش طلاق نمی گیرد‌.عمر از اینکه آنها به آنتیپ نرفته اند، دلخوری دارد.فریده می گوید که بعد از دادگاه دوباره آنجا می روند و در واقع بهتر است که قبل از رفتن به آنجا،به پدر و مادرش اطلاع بدهد که بی خبر نروند و قول می دهد که بعد از آن به آنتیپ می روند.عمر خوشحال می شود.
ییلدیز با صفر و ناهیده و بویراز و قمر به خانه شرف می آیند و می گویند که پدرشان آنها را از خانه بیرون و آنها را عاق کرده است.کوزی می گوید اینگونه بهتر شد چون از این به بعد آنها خانه شرف می مانند و ییلدیز عروس آنها می شود و به همدیگر می رسند.
شرف با امینه و دخترها نشسته اند و امینه به دخترها بافندگی یاد می دهد.کوزی ابتدا دست شرف را می بوسد و بعد همه آنها داخل می شوند.صفر توضیح می دهد که پدرش همه آنها را از خانه بیرون کرده و از ارث هم محروم کرده است و آنها جایی برای ماندن ندارند و به او پناهنده شده اند.شرف با خوشرویی آنها را می پذیرد و می گوید که چند روزی که بگذرد و یاشار آرام شود، با او حرف می زند.حنیفه به آنها می گوید که برای خودشان اتاق انتخاب کنند.
عثمان مریض است و اسما در خانه اش به او رسیدگی می کند.
عثمان از امین درباره کاپادوکیا سوال می کند و اینکه آنجا کجاها رفته اند؟ پدر عثمان می آید و به شکرو می گوید که بجای عثمان رانندگی کند و به عثمان هم تاکید می کند که دیگر دختر کوزی را نبیند.
ییلدیز در اتاقش چمدانش را مرتب می کند و می بیند که جوراب صفر در چمدان است.او به اتاق صفر و کوزی می رود تا جوراب را آنجا بگذارد.او در اتاق کوزی، عقدنامه او و شعله را در کشو می بیند.کوزی به اتاق می آید و می بیند که ییلدیز با دیدن عقدنامه ناراحت شده است.ییلدیز با گریه به اتاقش می آید و می گوید که دیدن آن عکس، چشمان او را باز کرده است که او مرد متاهلی است و نباید به خانه اش می آمد و می توانست به خانه دایی اش یا اسما برود‌.
کوزی با اصرار از او می خواهد که چند روز دیگر هم بماند و بعد برود و او بزودی از دست شعله آزاد می شود.در این موقع گوکچه سرزده وارد می شود.کوزی از او می خواهد که در کارهای ییلدیز به او کمک کند.
گوکچه متوجه ناراحتی ییلدیز شده و به او می گوید که آن عقد نامه ارزشی ندارد و مادرش همه آنها را عمدا از دست داده است.گوکچه به ییلدیز می گوید که عثمان مریض است و او خیلی دلتنگ است و می خواهد برایش سوپ درست کند و برای او ببرد.او از ییلدیز می خواهد که او را پیش عثمان ببرد و به کوزی هم چیزی نگوید.
صفر در اتاقش خواب است.بویراز آنجا رفته و به او می گوید که مردم درباره او حرف زده و شایعه کرده اند که صفر، برادر زن سرخانه کوزی شده است.صفر عصبانی شده و می خواهد بویراز را بزند. ییلدیز سوپ پاچه درست می کند و گوکچه می خواهد بویراز فکر کند که او خودش سوپ را درست کرده است.کوزی بوی سوپ پاچه را می فهمد و ییلدیز به او می گوید که روحی مریض شده و فاطمه از او خواسته که برایش سوپ پاچه درست کند و می خواهند آن را ببرند.کوزی سفارش می کند که گوکچه را تنها نگذارد چون ممکن است پیش عثمان برود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 72 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 73 مراجعه فرمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *