خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 85

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 85 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 85

ییلدیز در زندان است.دختر بچه ای به اسم پاموک آنجا پیش مادرش می ماند.مادرش یک پرنده در قفس برای او می آورد و به او می گوید که بهتر است پیش مادر بزرگش بماند، اما پاموک می گوید که او را دوست دارد و بدون او جایی نمی رود.ییلدیز پیش پاموک می رود و با او درباره پرنده اش حرف می زند.نگهبان ییلدیز را صدا می کند و می گوید که ملاقاتی دارد.وکیل ییلدیز به دیدنش آمده و به او خبر می دهد که روحی در حال فرار با اسلحه اش در تصاویر امنیتی دیده شده و کوزی و صفر اسلحه را از روحی گرفته اند. ییلدیز می پرسد که کوزی به کارهای او چکار دارد؟ در این موقع کوزی هم‌ آنجا می آید. ییلدیز عصبانی شده و به وکیل می گوید که بعد از بیرون آمدن از زندان ، او را عزل می کند.بعد از رفتن وکیل، کوزی می گوید که می خواهد با او حرف بزند.ییلدیز می گوید که او را ترک کرده و کاری ندارد.کوزی می گوید که او ییلدیز را ترک نکرده و هرچه بگوید یا هر کاری بکند، باز هم او را ول نمی کند.
کوزی فیلم ملاقات شعله و تولین را نشان می دهد و می گوید که شعله او را در دام انداخته و از تولین هم استفاده کرده است‌.ییلدیز باز قانع نمی شود و می گوید که او خودش تولین را از استانبول دعوت کرده و به او توجه کرده و به او هم دروغ گفته است.
کوزی توضیح می دهد که همه اینها برای طلاق گرفتن بود. ییلدیز می گوید که می توانست واقعیت را بگوید.کوزی به او حق می دهد اما از ترس اینکه او ناراحت شود، آن را نگفته است.ییلدیز می گوید که در هر حال او نمی گذاشت که این بازی را راه بیندازد و در عوض، باید با دوست پسر شعله حرف می زد.
کوزی باز هم عذر خواهی کرده و از او فرصت دیگری می خواهد.ییلدیز می گوید که دیگر فرصتی نیست و قبلا هم اینکار را کرده است و می خواهد مثل قبل، تنها زندگی کند.کوزی قول می دهد که دوباره اعتماد او را بدست می آورد اما ییلدیز جواب می دهد که دیگر نمی خواهد او و دخترهایش را ببیند.
موقع برگشت به سلول، حال ییلدیز بد می شود و زمین می افتد و او را به دکتر می برند.
شرف و یاشار با همراهی عمر و عثمان و امین،‌در یک سالنی،‌در تابوت را باز کرده و او را بیدار می کنند. او نمی داند کجاست ولی عمر را می شناسد.شرف و یاشار خودشان را معرفی می کنند.آنها درباره نوع کشتن او صحبت می کنند که اورا دفن کنند یا به دریا بیندازند و یا آتش بزنند؟ چتین می گوید که بجای اینکارها بهتر است توافق کنند.او می گوید که حاضر است مدارک لازم برای طلاق را بدهد یا اینکه با رضایت دادن او، ییلدیز از زندان آزاد می شود و آنها هم زندگی او را می بخشند و او را رها می کنند تا به زندان نیفتند.شرف و یاشار بهم نگاهی می کنند و می گویند که توافق کردند و سپس به عمر و عثمان و امین می گویند که در تابوت را دوباره ببندند و میخ بزنند.شرف می گوید که تا فردا که اینجا بماند، قدر زندگیش را بیشتر میداند و از آنجا می روند.
دکتر ییلدیز را در بیمارستان معاینه کرده و به حنیفه می گوید که او فشار خون بالا دارد و باید دارو هایش را مرتب بخورد در غیر اینصورت ممکن است یا سکته کند یا فلج شود.دکتر می گوید که ۴۸ ساعت باید تحت نظر باشد و از زندان اجازه بگیرند.
کوزی خودش را به بیمارستان می رساند.او دم در،‌یاشار و شرف و شکرو را می بیند. یاشار به او می گوید که هر بلایی سر ییلدیز می آید، در اصل تقصیر اوست.شرف حق را به یاشار می دهد و می گوید که او برود و بعد خودش به او خبر می دهد.یاشار به شکرو می سپارد که مراقب کوزی باشد که از در بیمارستان وارد نشود.
بعد از رفتن انها،کوزی می خواهد وارد شود ولی شکرو مانع می شود و می گوید که یاشار گفته که از این در نمی تواند وارد بیمارستان شود ولی از در دیگر می تواند وارد شود و به او مربوط نمی شود.کوزی با خوشحالی می رود.کوزی از دور ییلدیز را روی تخت می بیند و گریه اش می گیرد. او بیاد می آورد که ییلدیز وقتی که در کما بود، بعد از به هوش امدن گفته بود که از کوزی نمی گذرد و از او دست نمی کشد.کوزی با گریه می گوید که او هم هیچوقت از ییلدیز دست نمی کشد.
در خانه ،‌شرف با پنبه تخته نرد بازی می کنند.پنبه می برد و ابراز خوشحالی می کند.دخترها هم آنجا هستند.
در این موقع امینه در را باز می کند و دکتر جهان با یک کیک و گل در دستش، وارد می شود.امینه او را پیش شرف می برد.دکتر می گوید که برای عذر خواهی آمده است.او از اینکه چند روز پیش دم در خانه آنها آمده و بی ادبی کرده ، عذر خواهی می کند و شرف او را بخاطر جوانی ، می بخشد.در این موقع در می زنند و هادیه خانم وارد می شود و دکتر را سرزنش می کند.او می گوید که خیلی زحمت کشیده تا او را بزرگ و دکتر کند و او باید به حرفش گوش کند و پنبه را فراموش کند. دکتر کلافه شده و می گوید که در این صورت هم از شغلش و هم از فرزندی او، استعفا می دهد.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 85 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 86 مراجعه فرمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.

مطالب مرتبط

۱ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *