خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 91

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 91 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 91

ییلدیز ناراحت و دستپاچه است و نمی داند چه کند. او در کشتی تنهاست.او با نگرانی با دوربین به اطراف نگاه می کند و یک کشتی را می بیند.در آن کشتی صفر و دخترها هستند که صفر به آنها در مورد کشتی آموزش می دهد.ییلدیز بوق می زند تا توجه آن کشتی را جلب کند و چراغ می دهد.مینه به صفر می گوید که یک کشتی چراغ می دهد.صفر با دوربین نگاه می کند و می بیند کشتی کادی اوغلو است.دخترها فکر می کنند که آنها آشتی کرده اند و چراغ می دهند.صفر می گوید که این چراغ، نشانه کمک خواستن است.صفر سعی می کند با کشتی ییلدیز تماس بگیرد.دخترها با دوربین نگاه می کنند و سروصدا و حرکات ییلدیز را می بینند و متوجه می شوند که آنجا مشکلی هست.
کشتی صفر به کشتی ییلدیز نزدیک می شود و ییلدیز با گریه می گوید که کوزی زخمی است و زود به نگهبانی خبر بدهد.دخترها دستهای خونی ییلدیز را می بینند.ییلدیز می گوید که او کوزی را زده است.دخترها گریه و زاری می کنند.صفر به نگهبانی خبر می دهد که کمک فوری لازم است.نیروی کمکی پزشکی می آیند و می گویند که خون زیادی از دست داده است و باید خون بزند.ییلدیز می گوید که گروه خونی کوزی o منفی است و گروه خونی او هم همین است و کارت اش را نشان می دهد.از ییلدیز خون گرفته و به کوزی تزریق می کنند و او را به بیمارستان می رسانند.دکتر می گوید که گلوله به رگ اصلی اصابت کرده و باید عمل شود.ییلدیز دعا می کند که حالش خوب شود.دخترهای کوزی پیش او می آیند و می پرسند که چرا او را زده؟ آنها می گویند که او را بعنوان مادر خودشان انتخاب کرده بودند.ییلدیز می گوید که عمدا او را نزده و فقط می خواسته او را بترساند، چون به او گفته بود که نیاید ولی او گوش نکرده بود.ییلدیز با گریه احساس پشیمانی می کند.گوکچه می گوید که پشیمانی او می تواند پدرش را نجات بدهد؟ صفر خیلی ناراحت است و به دخترها تذکر می دهد که در این مورد حرف نزنند. ییلدیز از صفر می خواهد که او را تنها نگذارد.
در خانه شرف،‌امینه و ناهیده و پنبه و قمر هستند.
امینه نگران کشتی کوزی است و استرس دارد.او به قمر می گوید که به کوزی زنگ بزند‌.گوشی کوزی جواب نمی دهد.صفر از بیمارستان به ناهیده زنگ می زند و خبر می دهد که اتفاق بدی افتاده است ولی طوری رفتار کند که کسی نفهمد.ناهیده سعی می کند موضوع را عوض کند و آن طرف می رود و جریان را می پرسد.
صفر می گوید که ییلدیز کوزی را با اسلحه زده و او را عمل می کنند و ییلدیز خیلی ناراحت است و حالش بد است.ناهیده آدرس بیمارستان را می خواهد تا آنجا برود.کوزی را بعد از عمل به اتاقش می آورند و دخترها پیش او هستند.دکتر می گوید که شانس اورده که گلوله به استخوان نخورده است و بعد از مدتی استراحت خوب می شود.
کوزی در خواب و بیداری ییلدیز را صدا می کند و دکتر آن را از عوارض بیهوشی می داند.مامورین پلیس برای بازجویی پیش کوزی می روند تا در مورد حادثه باز جویی کنند که چه کسی به او شلیک کرده است؟
کوزی می گوید که او و ییلدیز مسابقه باز و بسته کردن اسلحه مثل فیلم ها را می دادند و او خودش حواسش پرت شده و موقع مسابقه به پای خودش زده است.
کوزی مرتب ییلدیز را می خواهد.بعد از رفتن مامورین ، دخترها می پرسند که چرا دروغ گفته است؟ و می گذاشت که او تاوان کارش را پس بدهد.کوزی می گوید که ییلدیز با بخشیدن او، تاوانش را پس می دهد.
ناهیده به بیمارستان می رسد.ییلدیز می گوید که اصلن حالش خوب نیست و اگر صفر نمی رسید، کوزی از دست می رفت.صفر می گوید که در اصل، ییلدیز با دادن خون به او،نجاتش داده است.دخترها آنجا می آیند و می گویند که کوزی به هوش آمده و ییلدیز را می خواهد. ییلدیز می گوید که نمی تواند او را ببیند و توی صورتش نگاه کند.ناهیده برای تسکین ییلدیز می گوید که او با دادن خون، کوزی را نجات داده است.فریده که ناراحت است،‌می پرسد که بخاطر خونی که خودش ریخته و پس داده، باید از او تشکر کنیم؟
ییلدیر حق را به دخترها می دهد. ناهیده ییلدیز را راضی می کند که پیش او بروند.
صفر به دیدن کوزی می رود و می گوید که ییلدیز حال و روز بدی دارد و پشیمان است.کوزی می پرسد که یعنی غرور و لجبازی را کنار گذاشته؟ و خدا را شکر می کند که ییلدیز به او شلیک کرده است.
صفر به کوزی سفارش می کند که کمی ییلدیز را اذیت کند و رگ خوابش را پیدا کند و الان فرصتی پیدا کرده که استفاده کند.
ناهیده و ییلدیز آنجا می روند.کوزی سعی می کند نقش بازی کند و می گوید که پایش احساس ندارد و شاید فلج شود و تمارض زیادی می کند.ییلدیز از دیدن این وضع دوباره لجش می گیرد و پای کوزی را فشار می دهد و می بیند که او دردش گرفت.ییلدیز احساس گناهش کمتر می شود و به او می گوید که برایش متاسف است که چیزی را جدی نمی گیرد تا او هم از کارش خجالت بکشد و دنبال دلقک بازی است و بهتر است مرد باشد و از آنجا می رود.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 91 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 92 مراجعه فرمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *