خلاصه داستان سریال ترکی عطر عشق قسمت ۴۷ + زیرنویس و دوبله

بعد از خل بازی های جی جی همه ی کارکنان از خانه ی جان می روند. فقط درم و صنم می مانند. جان به صنم می گوید: «تو هم می توانی بروی. دیگر کاری با تو ندارم. » درم از او می پرسد: «با این حافظه ی تصویری قوی ای که داری اذیت نمی شوی؟ » صنم به جان نگاه می کند و می گوید: «چرا. خاطراتم همیشه در ذهنم در رفت و آمد هستند و ناراحتم می کنند. » و می رود.

درم از اینکه سناریوی خوبی را انتخاب کرده اند خوشحال است. جان می گوید: «فردا با فرستنده ی این ایده تماس بگیرید تا به شرکت بیاید. »

صنم ناراحت و غمگین به خانه می رسد و پدرش ناراحتی را از چهره اش تشخیص می دهد و محبوبه به لیلا می گوید: «او عاشق آقای جان شده. » لیلا این حرف را باور نمی کند و می گوید که امکان ندارد. ولی محبوبه از او می خواهد با صنم حرف بزند تا این عشق از سرش بیفتد. صنم در حال درست کردن عطر در ذهنش مدام حرف می زند. او تحمل دوری جان را ندارد. با خودش می گوید: «من عاشق مردی هستم که هیچکس مثل او نیست. » بعد به اتاق لیلا رفته و کنار او دراز می کشد. لیلا با گریه می گوید: «دیگر نمی خواهم سر کار بروم. چ.ن عاشق امره شده ام. و این عشق یک طرفه است و من ارزشی برای امره ندارم. » صنم به او می گوید: «این آدم لیاقت تو را ندارد. چون همیشه در حال نقشه کشیدن است و آدم خوبی نیست. » و اعتراف می کند که او هم عاشق جان شده و عشق او هم یک طرفه است. و ادامه می دهد: «ولی من می توانم رویا پردازی کنم. حتی اگر عشقم یک طرفه باشد. » لیلا او را در آغوش می گیرد و می گوید: «دست کم عاشق مردهای جذابی شده ایم. » صنم به او می گوید: «می توانی به عثمان هم فکر کنی. او هم جذاب است. » لیلا جواب می دهد: «ولی من نمی توانم به او نزدیک شوم. چون باهم بزرگ شده ایم و مثل خواهر و برادر هستیم. »

صنم صبح به شرکت می رود. و متوجه می شود که حال جی جی از دیروز هم بدتر شده. جی جی نمی تواند رازی را در دلش نگه دارد. آیهان به دیدن او می آید و می گوید: «من از رابطه ی جان و صنم خبر دارم. فقط تو نیستی که این را می دانی. » و جی جی نفس راحتی می کشد.

درم همه ی کارکنان را یک جا جمع می کند و می گوید: «سناریوی مورد نظرمان را انتخاب کرده ایم. که نامش پرنده ی سحرخیز است. » صنم به محض شنیدن این خبر چشم هایش برق می زند. و از خوشحالی نمی داند چه کار کند. او به گوشه ای می رود و برای خودش و انتخاب ایده اش خوشحالی می کند. درم می گوید: «هرچه زودتر با صاحب ایده ی پرنده ی سحرخیز تماس بگیرید. او باید به شرکت بیاید. » جان هم دنباله ی حرف او می گوید: «برای فیلم برداری فردا آماده شوید. باید ایده ی جدید را به فیلم تبدیل کنیم. » صنم با استکان چای به اتاق جان می رود. و درم را مشغول صحبت کردن با او می بیند. او سعی می کند ناراحتی اش را بروز ندهد و به جان می گوید: «با صاحب ایده ی پرنده ی سحرخیز تماس گرفتم. ولی او در شهر کنیا که خیلی از ما فاصله دارد زندگی می کند. و نمی تواند بیاید. » جان به صنم می گوید: «به او بگویید به من زنگ بزند. »

آیلین در شرکت مشغول صحبت با درم و جان است. و به آنها می گوید: «شرکت خودروسازی به جزئیات خیلی اهمیت می دهد. و حالا که سناریوی مناسب تبلیغ را پیدا کرده اید حواستان به جزئیات باشد. » و ادامه می دهد: «من فعلا بیکارم و پروژه ای در دست ندارم. » امره نگاه معنی داری به او می کند چون مطمئن است که باز فکری در سرش دارد.

صنم صدایش را عوض می کند و با عنوان پرنده ی سحر خیز به آقای جان زنگ می زند. جان که صدای او را همان اول تشخیص داده به آبدارخانه می رود و او را داخل کابینت پیدا می کند. صنم که متوجه می شود گیر افتاده است می گوید: «من امتیاز ایده ام را واگذار می کنم و نمی توانم بیایم. » جان جواب می دهد: « ولی صاحب ایده باید با ما همکاری کند. برای همین تا ده دقیقه ی دیگر در اتاقم باش. » و از کنارش رد می شود و می رود. صنم با همان حالت مسخره ای که توی کابینت است به خودش لعنت می فرستد که هیچ کاری را درست نمی تواند انجام دهد.

GUN AY

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *