خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 147

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 147 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 147

تحسین را بازداشت می کنند. سلطان عزیز و گولتن با ناراحتی در خانه نشسته اند و در مورد این که بعد از این چطور می توانند زندگی کنند صحبت می کنند. سلطان می گوید: «شاید برم تو همون محله کادیرگاه یه خونه کوچیک بگیرم و زندگی کنم. »
یالچین به خانه ی فائق می رود و به انها با خوشحالی می گوید که تحسین را گیر انداخته اند. همه خوشحال می شوند اما فیرات با عصبانیت می پرسد: «این ادم هیچ وقت گیر نمیفته! باز پسراش و خودش یه کاری میکنن و بیرونش میارن کاری هم از دست شما برنمیاد. » این حرف به یالچین برمی خورد و می گوید: «من شب و روزمو واسه این پرونده گذاشتم. هیچکس نمیتونه تحسین رو از چنگمون دربیاره! » و بعد به فیرات هم حق می دهد نگران باشد و از او می خواهد آرام باشد.
عزیز پیش صالح می رود و با او درد دل می کند و می گوید که حتی دیگر جایی برای ماندن ندارد. صالح می گوید: «راه فراری نیست. حتی تنهاتر هم میشی پسرم. یه روزی هم میرسه که دیگه چیزی نمونده که بگی مال منه… اما این فقط یه دورانه که میگذره. » و تاس را می اندازد. عزیز مهره را روی خانه ی دعای حق می نشاند. صالح می گوید: «وقتی کارها با مشکل روبرو میشه و میبینی تک و تنها هستی، رهگذر روشو به سمت حق میکنه. » و بعد مهره را چند پله بالاتر می برد و می گوید: «الان که حمد کردی دعای حق مارو به مراتب بالا میرسونه. مارو به خدا نزدیکتر میکنه. » عزیز لبخند می زند.
فریده با غصه به عزیز فکر می کند و به سنجاق سینه ی مادرش خیره می شود و یاد خاطراتشان با عزیز می افتد.
صبح خیلی زود فیرات میز صبحانه را چیده و همه خانواده را هم به خاطر این حرکتش متعجب می کند. فیرات می گوید: «فقط خواستم یه کار خوب انجام داده باشم. » و لبخند روی لب خانواده ش می نشاند و در آخر می گوید: «میخوام همتون حقتون رو به من حلال کنین. » حصیبه نگران می شود و می گوید: «تو چرا یجوری صحبت میکنی که میخوای بری؟ » فیرات می گوید: «چه ربطی داره مامان. ادم جز خانواده ش کسیو نداره… باید به فکر هم باشیم. » فائق لبخند می زند و می گوید: «الان که اینو از تو میشنوم پسرم، اگه بمیرم هم غمی ندارم. »
عزیز به ملاقات پدرش می رود. تحسین اول او را به خاطر این که به این حال و روز انداخته سرزنش می کند اما بعد با التماس از او می خواهد تا از اینجا نجاتش بدهد. عزیز می گوید: «بابا تو باید مجازات کارایی که کردی رو بکشی. » تحسین با مظلومیت می گوید که هرکاری کرده برای خوبی بچه هایش و حتی کرم بوده. وقتی وقت ملاقات تمام می شود، تحسین با بغض می گوید: «پسرم تو خیلی شبیه پدربزرگت شدی. » و سراغ سلطان را هم می گیرد. عزیز می گوید که هضم این قضایا برای سلطان سخت است و کمی فرصت می خواهد. در آخر تحسین در حالی که گریه می کند عزیز را در آغوش می گیرد و عزیز هم محکم پدرش را بغل می کند و چشمانش خیس از اشک می شود.
از طرفی امینه به دیدن فریده می رود و وقتی فریده را ناامید از رسیدنش به عزیز می بیند از او می خواهد اینطور نگوید اما فریده می گوید: «هیچ آینده ای با عزیز نداریم. بابای اون کسیه که قصد جونمو کرد و عمه م رو کشت. یعنی پدربزرگ بچه های ما یه قاتله! من نمیتونم اینارو هضم کنم امینه. »

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 147 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 148 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *