خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 50

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 50 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 50

وقتی عزیز چشمانش را باز می کند، خودش را در اتاق خانه ای قدیمی پیدا می کند و اسم فریده را فریاد می زند.

فریده هم در اتاقی دیگر چشم باز می کند و وقتی هر از چند دقیقه صدای جیغ زنی را می شنود، با ترس و لرز تقاضای کمک می کند.

کرم و علی با دیدن هم در خانه ی چائلارها جا می خورند.

آنیتا رو به کرم می کند و می گوید: «من تورو میشناسم! » کرم فورا با بهانه ای خانه ی آنها را ترک می کند.

علی بعد از بیرون آمدن از خانه ی فائق، به کسی زنگ می زند و می گوید: «آنیتا رو دیدم قربان اما عقلش رو از دست داده و چیزی یادش نیست! فکر نکنم خطری برامون محسوب بشه. »

از طرفی هم آنیتا ذهنش درگیر علی شده و از حصیبه می پرسد: «علی چرا اومده بود؟! »

بعد هم به خودش می گوید: «آلیس بهم گفته بود آخرین باش پیش دادش علیه! آلیس کجاست؟! »

ویدیویی برای تحسین فرستاده می شود که در آن عزیز برای نجات یافتن تقلا می کند و فریاد می زند.

تحسین با دیدن ویدیو شوکه می شود و همان موقع پیامی از رئیس بزرگ برایش می آید که نوشته: از رو در رویی با ترس هات قرار نکن تحسین! تحسین نفس کم می آورد و بیرون می رود تا هوایی تازه کند.

به کمیسر یالچین خبر می رسد که ماشین عزیز در جایی خارج از شهر بدون راننده پیدا شده.

وقتی داخل آن را چک می کنند مشخص می شود که فریده هم همراه او بوده.

یالچین با نگرانی به آلتان زنگ می زند و می گوید که عزیز و فریده همراه هم بوده اند اما حالا هردو غیبشان زده…

عزیز نگاهی به دور و بر اتاق می اندازد و ناگهان داخل آینه ی آنجا، فریده را می بیند که ترسیده و سعی می کند راه فرار پیدا کند.

عزیز فریاد می زند و می گوید: «فریده من اینجام! فریده نترس! »

اما فریده صدای او را نمی شنود و در حالی که خیره به آینه شده و گریه می کند به خودش می گوید: «من کیم… دیگه خودمو نمیشناسم… عزیز تو کجایی…. »

عزیز هرچقدر فریاد می زند و گریه می کند فایده ای ندارد.

او عصبانی می شود و شروع به بهم ریختن خانه می کند و صندلی را به سمت آیینه پرتاب می کند و باعث می شود آیینه بشکند.

همان موقع هم گاز اتاق فریده باز می شود و فریده هرچقدر سعی می کند مانع آن بشود نمی تواند و روی زمین می افتد.

عزیز جیب هایش را می گردد و متوجه یادداشتی که عبدالله به او داده بود می شود و آن را برمیدارد که بخواند.

روی کاغذ نوشته: همه چیز آشکاره… عزیز دور تا دور اتاق را نگاه می کند و متوجه تابلویی می شود که روی آن همین جمله نوشته.

او تابلو را برمیدارد و پشت آن دکمه ای را می بیند.

بعد از فشار دادن آن در اتاق باز می شود.

عزیز به سمت اتاقی که فریده در ان زندانی است می رود و اسم او را فریاد می زند و سعی می کند در را باز کند…

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 50 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 51 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *