خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 85

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 85 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 85

داملا بعد از ساعت کاری که همه شرکت را ترک کرده اند به اتاق فریده می رود و سعی می کند گاوصندوقش را باز کند که سلطان از راه می رسد. داملا با دیدن او عقب می کشد و سلطان از او دلیل کارش را می پرسد.

داملا می گوید: «نهیر خانم این کارو از من خواست. » سلطان با صدای بلند می گوید: «رئیستون من و داداشام هستن! این موضوع رو فردا سه تایی حرف میزنیم! » داملا به او التماس می کند تا کاری نکند و سلطان فکری کرده و می گوید: «فقط با یه شرط! »

نجمی به تحسین زنگ می زند و می گوید: «قراره به زودی با تو کلی صحبت کنیم تحسین! » تحسین با شنیدن صدای نجمی وحشت می کند. نجمی از افرادش می خواهد تا منتظر دستورش بمانند.

امینه پیش آلتان می رود و آلتان از او می خواهد تا بماند که شب عزیز و فریده را هم صدا بزنند و دور هم باشند. امینه قبول می کند.

عزیز همراه سلطان به خانه ی آلتان می رود. آنیتا با دیدن سلطان فکر می کند او آلیس است و با خوشحالی در آغوشش می گیرد.

همان موقع فریده از آشپزخانه در حالی که در مورد دوغ غر می زند سر می رسد و با دیدن عزیز مات و مبهوت می ماند. عزیز هم با دیدن او لبخند میزند.

نهیر شب با تحسین قرار می گذارد و به او میگوید که احتمال می دهد عزیز چیزهایی را فهمیده باشد و نگران است. تحسین فقط از او می خواهد تا در مورد مخارج شرکت عزیز چیزی نفهمد و در مورد این که عزیز همه چیز را به یاد دارد هم حرفی به نهیر نمی زند. یالچین که تحسین را زیرنظر دارد این دیدار او با نهیر را می بیند.

یامور به مغازه ی صالح می رود و همراه نجمی و تکین و احمد شروع به تعریف کردن خاطرات گذشته می کند. احمد در مورد این که چرا فائق از مادر یامور، زهرا خوشش نمی آید می پرسد. همه سکوت می کنند.

صالح می گوید: «زهرا و سهیلا، مادر فریده خیلی صمیمی بودن. حتی از دوتا خواهر به هم نزدیکتر بودن… » و دیگر حرفی نمیزند… یامور در مورد رد تحسین کورکمازر که دیروز هم فریده را دزدیده می پرسد. همه از این حرف او جا می خورند. نجمی فقط می گوید: «از اون آدم دور بمون دخترم. »

وقتی همه خوش و خرم در خانه ی آلتان هستند، تحسین به فریده زنگ می زند و او را تهدید می کند تا زودتر جوابش را بدهد. فریده با قاطعیت به او می گوید: «شما میتونید منو نابود کنید اما نمی تونید با خواهر و برادرم کاری داشته باشین. در ضمن من از عزیز هم نمی گذرم. » وقتی فریده سر میز برمی گردد، بغض کرده و به گوشه ای خیره می ماند. عزیز متوجه ناراحتی او شده و از ناراحتی او غصه می خورد.

صالح مهره ی شطرنج عرفا را می اندازد که روی خانه ی المراد و المطلوب می نشیند. صالح در این باره می گوید :«یعنی هدفی که میخوای. یعنی چیزی که از بنده می خوای، رسیدن به حقیقت نیازمند بودنیه که خصوصیات اصلی رو داره. تو به حقیقت صفات خودت برس که خدا هم با صفات خودش کمکت کنه… » فریده و عزیز سر میز تنها می شوند.

فریده زیر گریه می زند. عزیز دلش تاب نمی اورد و با بغض از او معذرت خواهی می کند و می گوید: «من تورو هیچ وقت فراموش نکردم. »

فریده می گوید: «میدونم عزیز. مارو میشناسم. تو اگه منو واقعا فراموش کرده بودی بعد از کارات به حرکات من متمرکز نمیشدی. من میدونم تو به خاطر این که از من و ما محافظت کنی این کارو کردی… »

بعد مکثی می کند و می گوید: «ولی بعد از خودم پرسیدم چرا اونقدری که من باورش دارم، اون منو باور نداره.. »

و انگشتر و گردنبندی که عزیز به او داده بود و همچنین ساعت را درون دست های عزیز می گذارد و می گوید: «اینا امانتی هات دست من بود. منتظر روزی میشم که لیاقتش رو پیدا کنم و بعد بندازمش… یه چیز دیگه هم هست اما اونو نمیتونم بدم. چون اون تو قلبمه. اگه بدمش از فریده ات چیزی باقی نمیمونه…. »

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 85 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 86 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *