خلاصه داستان سریال ترکی وصلت قسمت 92

سلام همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 92 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه آن لذت ببرید.

سریال وصلت قسمت 92

نهیر به حصیبه می گوید که باید زودتر فریده را حذف کنند. حصیبه هم می گوید تا پولی به دستش ندهد کاری انجام نخواهد داد.

نهیر خیالش را راحت می کند که به محض رفتن فریده، هرمقدار پول بخواهد به دستش خواهد داد. حصیبه لبخند میزند. او بعد از این که به خانه برمی گردد با عجله بسته بزرگ پول را جایی در کمد پنهان می کند.

کرم فکر می کند که پدربزرگ او و خانواده ی فریده و مهمت شفیق چه ربطی به هم دارند. او یاد یامور می افتد و تصمیم می گیرد به خانه ی حصیبه برود تا بلکه یامور را ببیند و به جواب سوالاتش برسد.

فریده جعبه ای را که چند روز پیش عبدالله به دست او داده بود تا به صاحبش برساند، را به عزیز می دهد. بعد عزیز در مورد عبدالله از فریده می پرسد.

فریده می گوید: «هیچ کسی هیچی نمیدونه. حتی صالح بابا. » بعد عزیز دکمه سردسته ایی که عبدالله به او داده بود را به فریده نشان می دهد و می پرسد: «اینارو میدونی از کجا میتونه اومده باشه؟ »

فریده با تعجب به دکمه ها خیره می شود و می گوید: «امکان نداره. عینش نیست اما شبیه یه دکمه ایه که بابابزرگم داشت. »

عزیز پازل ها را کنار هم می چیند و می گوید: «قرار بابام و مامانت. ساعتی که بابا صالح برای من فرستاد. گردنبند تو. دکه ها و حتی گردنبند انیتا. همه شون بهم ربط دارن. خانواده هامون دارن یه چیزی رو از ما پنهون میکنن.»

فرید هم ناگهان یاد فلشی که جان به او داده بود می افتد و آن را درون لپ تاپ عزیز باز می کند و هردو به بحث بین حصیبه و فیرات در مورد تحسین گوش می دهند.

وقتی حصیبه می گوید: «صالح بابا، بابات، من، مامان فریده، داداش تحسین، آلیس، داداش نجمی، همون بچه های این محله ایم. تحسین رو هم من از همونجا میشناسم. » فریده و عزیز با شنیدن این حقیقت جا می خورند.

همان موقع نهیر وارد اتاق می شود و فریده از شنیدن حرف های حصیبه، با عصبانیت اتاق را ترک می کند و وقتی عزیز دنبالش می رود، فریده فریاد می زند: «میخوام اون زن رو بکشم! » عزیز از او می خواهد آرام باشد و بعد به اتاقش برمی گردد.

نهیر با ناراحتی می گوید: «با فریده خیلی صمیمی بودین! اون دختر رو اینجا نمیخوام. تحمل این که کنارت باشه رو ندارم. » عزیز فقط می گوید: «یه چیزی هست به اسم کور شدن آدم نسبت به خودش. یکم در مورد این فکر کن. » و می رود.

صالح در مغازه و در حالی که یالچین هم به انها پیوسته، مهره را می اندازد. مهره روی کلمه ی خرابه ها می نشیند. صالح می گوید: «ادمی زاد تو مدتی که زندگی میکنه بعضی وقت ها پایین و بعضی وقت ها بالا صعود میکنه. وقتی مسافر به خرابه ها می رسد، از روی صفحه ی شطرنج، برمیگرده به خونه ی اخلاق بد… وقتی کسی زخمی یا اذیت حمله میکنه، کسی که حمله کرده بده، یا کسی که زخمی شده؟ »

فریده با دیدن یامور و مادرش زهرا در پارک از انها می خواهد حالا که خانه شان را آب برده به خانه ی آنها بیایند. زهرا با دیدن فریده که شباهت خیلی زیادی به مادرش که دوست صمیمی اش بوده دارد، جا می خورد و در آغوشش می گیرد.

وقتی انها به خانه می رسند، با کرم روبرو می شوند. فائق به انها چشم می دوزد. کمی بعد عزیز که نگران فریده بوده از راه می رسد و به او می گوید که می خواهد با پدرش آشنا بشود.

فریده لبخند می زند و قبول می کند. او هم داخل می شود. انیتا با دیدن عزیز می گوید: «شبیه یکی هستی که یادم نمیاد. » زهرا هم به عزیز با تردید چشم می دوزد.

عزیز خودش را نوه ی مهمت معرفی می کند و حصیبه در حالی که پوزخند می زند رو به فائق می کند و می گوید: «شنیدی؟ پسر تحسین اومده خونه مون فائق! »

زهرا می پرسد: «شما سه تا چطور به هم رسیدید؟ » عزیز می پرسد: «چرا انقدر تعجب کردین؟ » زهرا می گوید: «سه نفری که تقدیر به هم وصلشون کرده اینجا کنار همن. پس باید واقعیت ها آشکار شده باشن. » عزیز با دقت از او می خواهد تا حقیقت را بگوید چون می گوید که از چیزی خبر ندارد. همان موقع صدای شکستن چیزی می آید. فائق با عصبانیت به آنها چشم می دوزد.

امیدواریم از مطالعه  خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 92 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه داستان سریال وصلت قسمت 93 مراجعه فرمایید .

برای حمایت از الو سریال لینک این مطلب را برای دوستانتان در تلگرام و یا دیگر شبکه های اجتماعی ارسال نمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *