خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۱۰۴ + زیرنویس و دوبله
باریش و فیلیز به شهربازی می روند. هنگامی که برمیگردند، عایشه و کیراز و فیکو در کوچه فیلیز را سورپرایز کرده و با چیدن صندلی و درست کردن صحنه نمایش، برای خانواده تئاتر بازی میکنند. همگی جمع شده و بهشان خوش میگذرد. مادر بزرگ ، شیما خانم را خوشتیپ کرده و با خودش می آورد.
فکری به همه انبارها سر می زند و بالاخره انبار مورد نظر را پیدا میکند. داخل انبار یک گاو صندوق است، اما فکری رمز آن را نمیداند. او به خانه می رود تا رمز را از کیف شکران پیدا کند. شیما که در خانه آنهاست، انتظار تعریف و تمجید دارد. اما فکری به او توجهی نمیکند و بعد از برداشتن رمز از خانه بیرون می رود. او که متوجه شده است افرادی او را تحت تعقیب دارند، از دست آنها فرار کرده و رد گم میکند و سپس با خیال راحت به انبار رفته و الماس ها را برمیدارد، اما همان لحظه، رحمت که او را تعقیب کرده بود، الماس ها را از پشت سرش از دست او میکشد.
در خانه، همگی دور هم جمع شده و در مورد الماس حرف می زنند. زینب نگاه های معناداری به الماس ها میکند. فکری میگوید که با این الماس ها ثروتمند می شوند، اما فیلیز نمیگذارد که او دست به الماس ها بزند. آن دو با یکدیگر بحث میکنند و فکری از خانه می رود. فیلیز که مدت زیادی تحت فشار بوده، بعد از مدتها بالاخره گریه میکند.
صبح در اداره پلیس، جمیل خیلی اتفاقی عکس یک مجرم سابقه دار را در لیست میبیند، و متوجه می شود که او همان دختری است که توفان، عکسش را که در حال حرف زدن با عمر بود، به او نشان داده بود. او با پیدا کردن زمان حرکت کشتی، سریع با همکارش به محل اعزام می شود.
هنگامی که جمیل دختر مورد نظر و نوچه عمر را پیدا میکند، دچار درگیری شده و تیر میخورد. جمیل را به بیمارستان باریش می برند. باریش از دیدن او شوکه می شود. او به همراه تیم پزشکی بالای سر جمیل در اتاق عمل مشغول می شود.
عمر که برای بردن زینب به خانه فیلیز می رود، از زبان زینب می شنود که الماس ها پیدا شده و دست فیلیز است. او وقتی میفهمد که فیلیز قصد دارد الماسها را به پلیس تحویل دهد، به بهانه ای میخواهد آنها را از فیلیز بگیرد. اما او چنین کاری نمیکند. ناگهان عمر اسلحه ای در آورده و به سمت فیلیز نشانه میگیرد و با تهدید از او الماس ها را میخواهد و میگوید: «آن الماس ها مال من است.»