خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۹۳ + زیرنویس و دوبله

ثروت،پدر باریش، از دست فکری عصبانی شده و می خواهد او را بیرون کند‌. او به فکری می گوید قصد فروش خانه را ندارد. فکری بی اهمیت به حرف او قصد خروج دارد اما ثروت جلوی او را گرفته وشروع به تحقیر او می کند. فکری به او می گوید: «شاید پولدار باشی اما بچه ات تو را دوست ندارد اما من بچه هایی دارم که به خاطرم هرکاری می کنند».  باریش از پدرش می خواهد که خانه را پس بدهد و در عوض او به همه حرف های پدرش گوش خواهد کرد.
فیلیز و بچه ها وقتی خبر را می‌شنوند، متعجب می شوند. آنها وسایل را جمع کرده و دوباره به خانه برمی گردند.
جمیل نزد مسئول پرونده در بهزیستی می رود و به او می گوید که ازدواج او و فیلیز صوری بوده است. مسئول می گویدخودش خبر داشته و فیلیز از اول او را در جریان گذاشته اما به خاطر پیگیری او و علاقه اش به بچه ها، سرپرستی را به او داده و به رییس چیزی نگفته است.
باریش شب با پدرش به خانه برمی گردد. او تظاهر می کند که دیگر به آن محله نمی رود و با فیلیز قطع رابطه می کند. اما نیمه شب یواشکی از خانه می رود و شب را در خانه فیلیز می ماند.
نیمه شب، عمر با فردی که باید الماس ها را به او می داد قرار دارد. طرف، عصبانی است و الماس ها را می خواهد. او می گوید که صاحب اصلی الماس ها نیز آمده است. صاحب الماس ها از ماشین پیاده می شود‌ . او ثروت، پدر باریش است. ثروت به عمر تا فردا مهلت می دهد تا الماس هایش یا معادل پول آن را تحویل بدهد.
صبح در خانه ، بچه ها اصرار دارند بدانند که فکری پول را از کجا تهیه کرده تا دوباره به دردسر نیفتند، اما فکری چیزی نمی‌گوید.
فکری به خانه شیما می رود. کمی بعد، پیرزنی به خانه فیلیز آمده و دنبال فکری میگردد. او خیلی پررو و حاضر جواب است و می گوید که حتما باید فکری را پیدا کنند و پیش او بیاورند. فیکو دنبال فکری می رود اما وقتی فکری می شنود که آیسل هفت خط دنبال او آمده، می ترسد و از فیکو می خواهد که نگوید او را دیده است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *