خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۷۸ + زیرنویس و دوبله

صبح موقع رفتن بچه ها به مدرسه، از آنجایی که تولای نیز خانه نیست، فیلیز مجبور می شود زینب را با خودش به خشکشویی برده و اسمو را نیز به خانه شیما خانم ببرد تا از او نگهداری کند.
فکری که در خانه شیما است، با خوشحالی در حال صبحانه خوردن به امروز فکر می کند که قرار است از شکران طلاق گرفته و برای همیشه راحت شود. او بچه ها را راضی کرده تا به دادگاه بیایند و در مورد غیبت مادرشان شهادت دهند.
در خشکشویی، وقتی فیلیز لباس یکی از مشتری ها را تا دم خانه او می برد، زینب و عمر در مغازه تنها می شوند. عمر به هر راهی متوسل می شود تا زینب را به حرف بیاورد و جای الماس‌ها را از او بپرسد ولی موفق نمی شود. وقتی فیلیز برمی گردد، عمر به بهانه افسرده شدن زینب و ضربه ای که از مرگ مادرش خورده، از او میخواهد که زینب را پیش روانشناس ببرد. فیلیز که از پس هزینه ی دکتر بر نمی آید، عمر با معرفی دکتر آشنا می خواهد در ظاهر خیر خواهی خودش را نشان دهد. فیلیز خوشحال شده و قبول می کند. عمر با نوچه هایش تماس می گیرد و روانشناس آشنایی را برای اینکه از زیر زبان زینب حرف بکشد اجیر می کنند.
ظهر، بچه ها به غیر از فیلیز همگی دم دادگاه رفته و به همراه فکری برای طلاق می روند. کارهای طلاق انجام شده و پدر و مادر آنها از هم جدا می شوند. فکری بسیار خوشحال است اما از میان بچه ها کیراز ناراحت شده است.
شب در خانه، فیلیز وقتی ناراحتی کیراز را می بیند، بچه ها را جمع کرده و با گفتن اینکه آنها خانواده خوبی هستند و باید از این به بعد پشت یکدیگر باشند و چیزی بین آنها با این طلاق عوض نمی شود، بهشان دلگرمی می دهد.
تولای نسبت به اینکه چند شب زینب پیش آنها بوده، احساس دلتنگی می کند و به او وابسته شده. توفان که این حال تولای را می بیند، به او پیشنهاد گرفتن حضانت زینب به فرزندخواندگی را می دهد. تولای با خوشحالی از این پیشنهاد استقبال می کند. او در این مورد با فیلیز حرف زده و فیلیز نیز راضی است.
شب هولیا به خانه باریش آمده تا با هم درس بخوانند. پدر باریش دم خانه او آمده و طلب بدهی اش را می کند. باریش عصبانی شده و با او بحث می کند‌. وقتی داخل می آید، گوشی اش زنگ خورده و همان کسی که برای بوکس به رحمت و حکمت پیشنهاد داده بود و باریش برای کمک رفته بود، از او طلب کمک کرده و در قبالش هزینه می دهد. باریش به سالن رفته و مضروب را به هوش می آورد. او موقع بیرون آمدن ،همان کسی را که موقع بیرون آمدن از خشکشویی همراه عمر بود و اسلحه داشت  می بیند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *