خلاصه داستان سریال ستایش ۳ قسمت ۲۰ + زیرنویس و دوبله

حمید با غلومی تماس می گیرد و به او می گوید که پری سیما را برای دادن پول راضی کرده است  و بنابراین فردا صبح باید با هم به لواسان بروند و از نزدیک با او ملاقاتی داشته باشند. غلومی سر کیف می آید و با ذوق به دوستش می گوید که به زودی سه دنگ قهوه خانه را می خرد. فردا غلومی سوارماشین حمید می شود و بخاطر قراری که جور شده مدام برایش چرب زبانی می کند. حمید همه چیز را عادی جلوه می دهد تا اعتماد او را کاملا جلب کند. آنها در مسیر کنار رودخانه بساط کباب پهن می کنند. زمانی که غلومی کنار آب دستهایش را می شوید، حمید سنگی را به سر او می کوبد و بعد هم در آب خفه اش می کند. سپس مدارکی که داخل جیب غلومی بود را می سوزاند و خودش به خانه ی پری سیما می رود و خبر انجام ماموریتش را به او می دهد.

ستایش خانه ی جدیدی که می خواست را پیدا کرده و تا یکی دو هفته ی دیگر به آنجا اسباب کشی خواهد کرد. اهالی محل چون او را دوست داشتند از تصمیمش دلخور می شوند.

بار میوه ی فردوس به تهران می رسد. او انباری گرفته و ده کارگر را استخدام کرده و به کمک محمد خودش را برای صادرات آماده می کند. قرار می شود که فردوس و محمد و کامیون دارها صبح روز بعد راهی بندرعباس شوند.

پلیس جنازه ی غلومی را پیدا می کند. سرگرد این خبر را به جناب سرهنگ می دهد و می گوید که ارتباط این جنازه با پرونده ی صابر این است که شماره تلفن فردوس در جیب کوچک مقتول پیدا شده است. سرگرد با فردوس تماس می گیرد و از او می خواهد فردا صبح به آگاهی بیاید. بنابراین سفر فردوس عقب می افتد.

در آگاهی فردوس را به اتاق بازجویی می برند و همین موضوع او را شاکی می کند. سرگرد عکس غلومی را به فردوس نشان می دهد. فردوس با نفرت به عکس نگاه می کند و درباره ی غلومی توضیح می دهد:« چند روز پیش بهم زنگ زد. گفت یه کاری باهام داره که توش خیرهست. می خواست حرف بزنه. بهش گفتم روزی که منو می بینه آخرین روز عمرشه هر جا ببینمش می کشمش.» سرگرد می پرسد که با هم ملاقات کرده اند؟ فردوس جواب می دهد:« اگه می دیدمش که باید تو سرد خونه جنازش رو جا به جا می کردید.» سرگرد می گوید که غلومی کشته شده است. فردوس کمی نگران می شود و می گوید:« من نکشتمش.» سپس دلیل نفرتش به غلومی و ماجرای پاپوشی که او برای طاهر درست کرده بود را تعریف می کند و هنگام حرف زدن درمورد طاهر گریه اش می گیرد.