خلاصه داستان سریال شخصیت قسمت ۲۲ + زیرنویس و دوبله

نورا پیش مادرش می رود و در مورد ریحان و تحقیقاتش میگوید:« انگاری یکی بلای بدی سر ریحان آورده. اما کار هرکی که هست از اهالی کامبوراست». مادر نورا سراغ شوهرش می رود و از او میپرسد:«تو ریحان میشناختی؟» سلیم انکار میکند. نورا خودش جلو آمده و با سلیم صحبت میکند و میگوید:« یه قاتل داره همه کسایی که در مورد ریحان میدونستن رو می‌کشه. اگه چیزی می‌دونی بگو تا قاتل سراغ تو هم نیومده.» سلیم میگوید ««من هیچی نمی‌دونم من که گفتم فقط یه دونه سنک انداختم.» نسرین از اینکه سلیم دوباره ماجرای سنگ را گفته، جلوی نورا ساکت می شود. نورا مادرش را بازخواست میکند و میگوید :«تو که گفتی بودی سنگ انداختن رو تو خواب دیده و واقعی نیست. چرا پنهان کردی؟ تو حتی به شوهرت اعتماد نداری که در مورد ریحان ازش سوال کردی؟ تو چرا اینطوری شدی مامان؟» نسرین گریه اش میگیرد و در مورد گذشته صحبت میکند و از اینکه در شهر کوچک نمی‌خواسته اسمش بد در برود، و مجبور به ازدواج بوده است تا بتواند به یک مرد تکیه کند و تنها نباشد. نورا از اینکه حال مادرش به هم ریخته ناراحت می شود .
شب، نورا روی کاغذی همه حروف و جملاتی که قاتل روی پیشانی مقتولین می‌چسباند را کنار هم گذاشته و لیست میکند. او تاریخ ورود خودشان به کامبورا را روی جدولی مینویسد . او متوجه می شود که جمله های نوشته شده، مربوط به دفتر خاطرات ریحان هستند که گم شده و دست قاتل است. نسرین خانم پیش نورا می آید و به او در مورد جمیل میگوید. او میگوید :« جمیل یه جورایی صاجب کامبوراست. پرنده پر بزنه اون باخبر می شه. نوچه های جمیل سلیم رو تهدید کردن که اگه در مورد آتیش سوزی با کسی حرفی بزنه بلایی سرش میارن.»
شب در هتل، آگاه و نوکت خانم برای شام پایین می روند. فیروز که ماشین آگاه را تعقیب کرده بود، با هماهنگی هتل کلید اتاق او را گرفته و داخل می رود. او در کیف آگاه اسلحه پیدا کرده و با خودش برمیدارد و بیرون می رود.او رد لاستیک های ماشین آگاه را با عکس یکی از صحنه های جرم چک کرده و میبیند همان لاستیک است.
نورا در خانه با بررسی مدارکش، متوجه می شود در مورد اتفاقی که برای ریحان افتاده، تمامی کامبورا با خبر بوده و خود را به فراموشی زده اند. فقط طیار در این مورد حرف می زده و شاکی بوده که خانه او را به آتش کشیدند.
آتش بابت پیگیری پرونده‌ کامبورا، به یکی از دوستانش در آنکارا برای تحقیقات می‌سپارد. او با دوستش صحبت میکند و منتظر خبر از اوست. کمی بعد، شماره ای ناشناس با او تماس میگیرد و میگوید که در مورد پیگیری و دخالت آتش در پرونده و حتی صحبت او با دوستش مطلع است، و آتش را تهدید میکند که پیگیر این ماجرا نباشد وگرنه برایش گران تمام می شود.
در خانه جمیل، زحل پیش او خوابیده است . گوشی زحل زنگ میخورد و او پنهانی جواب میدهد. شوهر او تماس گرفته و میگوید که قصد دارد به ترکیه بیاید و نمیخواهد از او طلاق بگیرد. زحل، عصبی شده و با او حرف و بحث میکند.
در هتل، آگاه و نوکت به اتاقشان برمیگردند. نیمه شب، آگاه از خواب پریده و ناگهان تصمیم می‌گیرد سراغ قتل بعدی برود. او به خانه معلم ریحان می رود. وقتی کیفش را باز می‌کند، متوجه می شود که اسلحه ندارد و فکر میکند که آن را جا گذاشته است. برای همین با بالشت، معلم را خفه میکند. وقتی از خانه بیرون می رود، زن معلم با بی تفاوتی به ماجرا، بلند شده و بالشت را از روی صورت شوهرش برداشته و با خونسردی سر جایش میگذارد.
نورا یادش می آید روزی که ریحان او را با خودش به باغی برده تا در مورد رازی با او صحبت کند، به او میگوید که با پسری دوست شده و قرار است که ازدواج کنند. او میگوید که یکدیگر را بوسیده اند. کمی بعد، دوست پسر او پیشش می آید و به او میگوید:« دوستم جمیل گفته که باید با اون هم دوست باشی. وگرنه به همه میگه و برامون بد میشه و آبروی تو می‌ره.»

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *