همراهان عزیز سلام در این بخش خلاصه داستان سریال ترکی اسم من ملک قسمت 120 را برایتان آماده کرده ایم.
امیدواریم از مطالعه این قسمت لذت ببرید و با دوستانتان به اشتراک بگذارید.
سریال اسم من ملک قسمت 120
زینال و میتات به قهوه خانه می روند.
میتات برای زینال درد دل میکند که مشکل مالی دارد و محمود نیز ارابه را خراب کرده و او باید زودتر کار کند تا پول در بیاورد.
محمود با میتات تماس میگیرد و پیش او می آید.
سپس به او پول خسارت ارابه را میدهد.
میتات عصبی شده و پول را پس میدهد و میگوید که از آنها چیزی نمیخواهد.
کرم در زمین مشغول تمرین است.
اسلی به آنجا آمده و بعد از تمرین میخواهد با کرم قهوه بخورد. آنها به کافه می روند.
اسلی به کرم میگوید که در واقع آن روز دزدی کرده بود اما علت این کار این بود که فروشنده او را اذیت میکرد و قصد آشنایی با او را داشته و او از حرص این کار را کرده.
سپس به کرم نشان میدهد که دستبندی را که دزدیده در کیف او پنهان کرده بود .
کرم متعجب و عصبی می شود و میگوید که باید آن دستبند را پس بدهند.
اسلی قبول نمیکند و دستبند را یادگاری دست کرم میگذارد و از کافه می رود.
زمرد گردنبند های پلاک پدر عمر را در اتاق عمر می گذارد.
عمر با دیدن آنها متوجه منظور زمرد می شود که او از میخواهد با این پلاک ها از جومالی خداحافظی کند و دل او را به دست بیاورد.
عمر به خانه باغ پیش جومالی می رود. او پلاک ها را به جومالی نشان میدهد.
سپس میگوید که فردا عازم است و شاید دیگر هیچوقت برنگردد.
سپس از خاطرات کودکی اش با جومالی میگوید. او با گریه جومالی را بغل کرده و از او میخواهد که بغلش کند.
جومالی خودش را کنترل می کند و با عمر سرد برخورد میکند. عمر به ناچار می رود.
ملک و دفنه در خانه سیدعلی هستند و مشغول کارهای برنامه خانه سوران هستند.
عمر به دفنه پیام میدهد که میخواهد او را ببیند.
دفنه پیام را به ملک نشان میدهد و ملک به بهانه خرید به همراه دفنه بیرون می رود تا او بتواند عمر را ببیند.
زینال با ناراحتی در مغازه نشسته است. کنعان از او حالش را می پرسد.
زینال توضیح میدهد که میتات پول لازم دارد ولی او نمیتواند کمکش کند و ناراحت است.
او میگوید که میتات ازدواج کرده است. سپس سریع حرفش را عوض کرده و میگوید که منظور او نامزدی میتات است.
کنعان میگوید که میتواند به او پول بدهد تا از طرف خودش به میتات بدهد.
سیدعلی دنبال سیدعلی کوچک می روند تا با هم برای خرید لباس و وسایل جشن بیرون بروند.
دفنه پیش عمر می رود و عمر با ناراحتی در مورد خداحافظی با جومالی میگوید و از اینکه جومالی حقش را حلال نکرده ناراحت است.
دفنه سعی دارد او را دلداری بدهد.
عمر یک حلقه به انگشت دفنه می اندازد و میگوید که از او میخواهد که منتظرش بماند. آنها یکدیگر را بغل میکنند.
جومالی و سیدعلی به همراه سیدعلی کوچک به خرید می روند و برای او لباس میگیرند.
جومالی یاد حسن ختنه عمر می افتد که دلش پدرش را میخواست و آنها ناراحت شده بودند.
خلیل و میرزا قسمت دیگری از کارگاه را تمیز و آماده کرده اند تا یک کلاس جدید به ملک بدهند تا بتواند آنجا برای خودش کار و استراحت کند.
وقتی ملک آنجا را می بیند خوشحال شده و از آنها تشکر میکند.
در بازارچه زینال پیش محمود رفته و سوال میکند که چون هنوز به خواستگاری اونزیله نیامده آمدنش به مراسم بد نباشد.
محمود میگوید که این دو به هم ارتباطی ندارند و مشکلی نیست.
آلپای به کنعان در مورد مراسم ختنه سیدعلی میگوید و عصبی است. کنعان سعی دارد او را آرام کند.
نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم .