خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 32

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 32 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 32

کوزی و ییلدیز در یک کشتی وسط دریا هستند.هوا کمی ابری است. ییلدیز به کوزی می گوید که :«هوا طوفانی است و باید دور بزنی و از سمت جنوب بروی.» کوزی می خواهد همان مسیر را برود ولی ییلدیز او را قانع می کند و خودش رانندگی کشتی را بر عهده می گیرد.
صفر تنها در ساحل نشسته که قمر و بویراز آنجا می روند و‌ از او می خواهند که آنها را عقد کند. صفر آنها را پیش مردی به اسم مختار می فرستد که اینکار را انجام دهد.
ییلدیز و کوزی در کشتی هستند و کوزی پیشنهاد حرکت رمانتیک می دهد‌ و مثل فیلم تایتانیک، روی لبه کشتی ،ادای آنها را در می آورند.
فریده خواب است و همه اطراف او روی تختخواب،پر از گل های قرمز است.او از خواب بیدار می شود‌ و می بیند که جای دیگری است.عمر آنجا می آید و فریده بخاطر اینکه او را دزدیده و به هتل آورده است،سرزنش می کند. عمر می گوید که هرکاری می کند بخاطر عشق و دوست داشتن است.عمر جلوی فریده زانو می زند و‌ در حالیکه جعبه انگشتری در دست دارد، از او تقاضای ازدواج می کند.
ییلدیز و کوزی کنار ساحلی توقف می کنند و پیاده می شوند. آنجا محل زیبایی است و یک کلبه نیز آنجا هست. ییلدیز می پرسد که :«چرا اینجا امدیم؟» کوزی می گوید «برای این که یک عمر تصاحبت کنم .میخواهم‌ با تو ازدواج‌کنم.» ییلدیز می گوید که :«تو هنوز متاهل هستی و نمی توانی ازدواج‌ کنی» و قبول نمی کند.کوزی او را عشق آخر می نامد و مهمتر از عشق اول میداند، د رحالیکه یبلدیز عقیده دارد عشق اول مهمتر است و او ابتدا باید از گذشته اش جدا شود.کوزی دست ییلدیز را می گیرد و داخل کلبه می برد.
فریده به عمر می گوید که بر فرض او‌ احساساتی شود و جواب بله را بدهد، آنوقت خانواده اش چه می شود؟ عمر می گوید که برایش مهم نیست‌ و فقط بودن او در زندگیش کافی است.فریده او را رویایی می داند و از او میپرسد که اگر با هم ازدواج کنند،کجا زندگی می کنند؟ عمر جواب می دهد که:« اگر پدرت اجازه دهد،همینجا می مانیم.»
قمر و بویراز پیش مختار برای عقد کردن می روند.مختار از اینکه می بیند آنها تنها هستند،شک می کند که شاید خانواده ها،رضایت ندارند.در همین موقع،صفر و‌ یاشار وارد می شوند و ادعا می کنند که به عنوان شاهد آمده اند.بویراز برگه ها و مدارک را به مختار می دهد و او می گوید که باید آزمایش خون انجام دهند و گزارش سلامتی را بیاورند و بدون آنها نمی تواند عقد را انجام دهد.بویراز و قمر دنبال کارها می روند.
کوزی می خواهد بداند که آیا ییلدیز از آنجا خوشش امده ؟ و به او نزدیک می شود، اما ییلدیز به او گوشزد می کند که مراقب باشد.
عمر از فریده جواب می خواهد و او مردد است.در همین موقع،یک مرد با دو همراهش وارد می شوند.عمر می بیند پدرش آنجا امده‌. پدر عمر به همراهانش می گوید که بیرون منتظر بمانند.عمر می پرسد که:« آنها به تو خبر دادند؟» پدرش به او یاد آوری می کند که او فتاح ضایه اوغلو هست‌ و می پرسد که :«فریده ای که تو بخاطرش ،خانواده ات را نادیده گرفتی،همین است؟»
عمر دست فریده‌ را می گیرد‌.پدرش نگاهی به آن اتاق و تختخواب و گلها می کند و می گوید که:« حیف این گلها که بخاطر یک ،«هیچ» آنها را آوردی.»
عمر در جواب می گوید که:« فریده همه دنیای او هست.» فریده با عصبانیت از توهین پدر عمر،می خواهد برود.پدر عمر به او می گوید که :«تو بین او و نامزدش قرار گرفتی و با او در یک هتل قرار گذاشتی و این خجالت آور است.» فریده با ناراحتی می گوید که او بین هیچکس،قرار نگرفته است.اگر او فتاح ضایه اوغلو هست،پدر او هم کوزی ملااوغلو‌ است.
فریده می گوید که او هیچگاه کاری نمی کند که پدرش را سرافکنده کند و او به خواست خودش به آنجا نیامده و پیشنهاد ازدواج عمر را هم قبول نکرده است.فریده می رود و عمر می خواهد به دنبالش برود که پدرش مانع می شود.
فریده از سالن هتل رد می شود که دختری او را صدا می کند.فریده برمی گردد و دختری را می بیند که جلوتر می اید و از او میپرسد:«مرا نشناختی؟ حتما عکس مرا دیده ای،اما دقت نکرده ای.اما من بارها عکس تو را نگاه کرده ام که بفهمم چرا عمر عاشق تو شده است؟ » فریده می فهمد که او نامزد عمر است. آن دختر دستش را جلو می آورد و خودش را الیف معرفی کرده و از او می خواهد که با هم حرف بزنند.
قمر و بویراز به درمانگاه پیش دکتر جهان می روند.بویراز ابتدا خون می دهد،قمر سرش گیج می رود و از حال می رود.پرستار ایپر که از بویراز خون گرفته بود،می رود که به او سر بزند،ولوله خون بویراز را کنار لوله خون دیگری می گذارد.
بویراز قمر را بیرون برای هواخوری می برد.ایپر برمی گردد و در مورد لوله خون بویراز دودل است، اما بعد یکی را انتخاب می کند.
الیف و فریده با هم قهوه می خورند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 32 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 33 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *