خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 49

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 49 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 49

صفر و ناهیده برای نتیجه آزمایش،پیش دکتر می روند.دکتر آنها را بررسی می کند. صفر امیدوار است که نتایج بهتر باشند و آنها بچه دار شوند.دکتر می گوید که متاسفانه وضعیت صفر از ازمایشات قبلی هم ضعیف تر شده است.صفر پکر می شود. ناهیده می پرسد که آیا راه درمانی هم هست؟ دکتر برایش داروهایی می نویسد و‌ سفارش می کند که از استرس دوری کند،عصبانی نشود و مدتی هم رابطه زناشویی نداشته باشند و بعد برای کنترل مراجعه کنند.
پنبه وسایل و چمدانش را از خانه اش که‌ روبروی درمانگاه دکتر جهان بود، داخل ماشینش ‌می گذارد.آیپر هم به او کمک می کند.آیپر باز هم به او توصیه می کند که نرود،اما پنبه می گوید که رفتنش ضروری است.آیپر میگوید که بهتر بود کمی صبر می کرد تا شاید دکتر جهان پشیمان شود.
پنبه می گوید که :«او با زبان و چشم هایش گفت که مرا دوست ندارد.»
در این موقع ،دکتر جهان از درمانگاه بیرون می آید و آنها را دیده و به طرفشان می رود.جهان با دیدن چمدان و وسایل،فکر می کند که پنبه به مسافرت می رود،اما آیپر می گوید که او برای همیشه آنجا را ترک می کند.دکتر علتش را می پرسد. پنبه بسرعت خداحافظی کرده و می رود.
آیپر با ناراحتی و با طعنه به دکتر تبریک می گوید که برای همیشه از دست پنبه خلاص شده است.دکتر از اینکه باعث دلشکستگی پنبه شده است، ناراحت می شود.
کوزی از خانه اش بیرون می آید. همه جا پوشیده از برف است. ییلدیز او را صدا می کند و دوباره کلید ماشینش را به او‌ نشان می دهد و می گوید که خودش،آن را بگیرد.کوزی می گوید که دوباره در دام و تله نمی افتد.
ییلدیز کلید را روی زمین پرت می کند.کوزی در حین برداشتن کلید از زمین، داخل گودالی که رویش پوشیده شده است می افتد.کوزی عصبانی هست و از گودال بیرون می اید که ییلدیز را دنبال کند. ییلدیز فرار می کند و کوزی در مسیری که دنبال او می رود،دوباره در گودال دیگری می افتد. ییلدیز بالای سر او،کنار گودال ایستاده و می خندد.و می گوید که تابحال سه بار او را به تله انداخته است.حالا کنجکاو است که کوزی چطور انتقام می گیرد؟
کوزی عصبی شده و می گوید که دیگر به فکر انتقام نیست و اینکار را نمی کند.چون او برای کوزی حکم «هیچ» را دارد.کوزی از آنجا می رود.
ییلدیز در حالی که دلشکسته است،عمق حرف او را درک می کند.
ناهیده و صفر در خانه شان حرف می زنند.ناهیده می گوید که تا پایان تعطیلات نباید با هم‌ رابطه داشته باشند و استرس و عصبانیت را برای صفر ممنوع می کند.ناهیده به صفر توصیه می کند که به پدرش بگوید که برای مدتی به سفر بروند تا از استرس ها دور باشد.در این موقع ،یاشار وارد شده و حرفهای آنها را می شنود.یاشار می گوید که آنها هم در اوایل ازدواج شان،چنین مشکلاتی داشتند ،اما بعد درمان شده و صاحب بچه شده اند،و او را هم درمان می کنند.
بویراز و شرف و یاشار،صفر را روی زمین خوابانده اند‌ و‌ روی کمر او یک تکه چوب گذاشته اند.شرف پاها و بویراز دستهایش را گرفته اند.یاشار با یک چکش چندین بار به روی تخته ای که روی کمر صفر گذاشته اند، ضربه می زند تا به کمر فشار بیاورد.
در خانه ییلدیز،دخترها و‌ فاطمه نشسته اند و ییلدیز سردر گم است.
آنها همگی او را سرزنش می کنند که چرا با کارهای خودسرانه اش،باعث دور شدن کوزی از خودش می شود؟
آنها به او پیشنهاد می کنند که از روشهای دیگر زنانه استفاده کرده و دوباره او را عاشق خودش کند.
ییلدیز تسلیم می شود‌ که طبق برنامه آنها کار کند.آنها به ییلدیز می گویند که باید در صحبت کردن با کوزی، مودب باشد و در رفتارهایش ظرافت به خرج بدهد.در این موقع کوزی با یک وانت آمده و میخواهد مقداری هیزم دم در خانه اش خالی کند.فاطمه به ییلدیز می گوید که :«الان باید بروی و به او کمک کنی و مودب هم باشی.» ییلدیز پیش کوزی می رود و می گوید که قصد کمک دارد.کوزی به او بدبین است و فکر می کند که باز هم برایش نقشه ای دارد و می گوید که به کمک نیاز ندارد.بعد از بحث بین آنها،ییلدیز هیزم ها را روی پای کوزی می اندازد و برمی گردد.
حنیفه و امینه برای تقویت جنسی صفر،غذایی خاص می پزند‌ و برایش می برند.صفر مشغول خوردن می شود.بویراز به صفر نزدیک می شود و به او می فهماند که غذایی که می خورد،از قسمت خاص حیوان است.
صفر عصبانی شده و غذا نمی خورد.
صفر تصمبم می گیرد برای استراحت و دور شدن از استرس و پدر و مادر،با ناهیده به ییلاق بروند.
حنیفه و امینه متوجه می شوند که آنها به تعطیلات
می روند.حنیفه یک معجون درست کرده و به اصرار توسط ناهیده،یک قاشق از آن را به صفر می خورانند.چند دقیقه بعد ،صفر به تنگی نفس می افتد.ناهیده می گوید که او به مواد معجون آلرژی دارد. ییلدیز عصبی به خانه بر می گردد.
فاطمه و دخترها او را سرزنش می کنند که باز هم با ملایمت و ادب ،رفتار نکرده و باید کوزی را در خواب ببیند. ییلدیز درمانده شده و می گوید که :«دیگر تمام شد.»

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 49 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 50 مراجعه فرمایید .

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *