خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 76

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 76 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 76

پنبه و دکتر جهان در رستوران راجع به عروسی حرف می زنند.دکتر جهان می گوید که در یک وقت مساعد به خواستگاری می آید.پنبه می پرسد که مادرش از آشتی کردن آنها خبر دارد؟ دکتر می گوید که هنوز نگفته، زیرا می خواست از احساسات و جواب پنبه مطمئن باشد.پنبه می گوید که از احساسات خودش مطمئن است، اما آیا او حاضر است با یک زن ناقص زندگی کند؟ دکتر به او می گوید که ناقص نیست و کمبودی هم ندارد و عشق و محبت و مهربانی چند برابر دیگران دارد.او می گوید مادرش اگر در اوایل هم راضی نباشد،بعدا او راقبول می کند و به او علاقه پیدا می کند.پنبه می گوید که اینکار بدون رضایت مادرش عملی نمی شود.دکتر بلند شده و می رود.بعد از چند لحظه مادر دکتر، هادیه خانم،‌سر میز پنبه می آید.او از پنبه می پرسد که چرا از زندگی پسرش بیرون نمی رود؟ پنبه می گوید که چند بار او را رد کرده ولی دکتر گوش نمی کند.هادیه خانم می گوید که چون پسرش با وجدان است و بخاطر او ناراحت شده ، اینکار را می کند.پنبه می گوید که دکتر او را دوست دارد و می خواهند با همدیگر یک خانه شاد بسازند.هادیه خانم می گوید که با وضعی که او دارد، اینکار شدنی نیست و او رضایت نمی دهد.او به پنبه می گوید که اگر کمی وجدان داشته باشد، از این عشق دست می کشد.پنیه گریه می کند.
تولین آرایش می کند که در می زنند او فکر می کند که کوزی است‌ و در را باز می کند.ییلدیز با لباس مبدل کارگری آنجا آمده و به تولین می گوید که برای تمیز کاری آمده و هر هفته آنجا می آید. ییلدیز سعی می کند ضمن کار از او سوالاتی کند و می فهمد که دخترهای کوزی به او ابراز علاقه می کنند و به او گفته اند که کوزی از او خوشش می آید و آنها برای هم آفریده شده اند.ییلدیز بشدت حرصش می گیرد.تولین می خواهد بیرون برود.
ییلدیز پیش فاطمه و روحی می رود و می گوید که موضوع را فهمیده.آن زن دستیار سابق شعله بوده و کوزی او را دعوت کرده و دخترها مثل پروانه دور او می گردند. و اینها را از خود تولین شنیده است.او می گوید آن زن تقصیری ندارد .آنها نمی دانند اصل موضوع چیست و چرا چنین کاری انجام داده اند؟ روحی می گوید احتما اینکار حسابی دارد و مساله احساسی نیست. ییلدیز می گوید که فعلا تماشا می کند تا ببیند آخر این داستان چه می شود.
امینه با ناهیده و قمر و بویراز مشغول درست کردن دلمه هستند و صحبت عروسی پیش می آید.ناهیده می گوید که چون یاشار آنها را عاق کرده ، دیگر عروسی در کار نیست.آنها ناراحت می شوند.امینه می گوید که خودشان به جای پدر و مادر بویراز هستند و برایشان عروسی می گیرند. شرف به خانه آمده و می‌گوید که با یاشار حرف زده و او از هر شیطان پایین نمی آید. پنبه ناراحت می شود. امینه می گوید که خانه آنها بزرگ است و برای همه جا دارد.کوزی می آید و سراغ ییلدیز را می گیرد.
آنها می گویند که از صبح بیرون رفته و هنوز نیامده.
پنبه با ناراحتی می آید.کوزی علتش را می پرسد و پنبه ماجرای مخالفت مادر جهان را تعریف می کند.کوزی می گوید که بعد از حل مشکلات خودش با ییلدیز،به مسایل پنجه ( پنبه و جهان ) رسیدگی می کند.پنبه اعصاب ندارد و به اتاقش می رود و کوزی بیرون می رود.
ییلدیز پیش فاطمه و روحی است و اعصابش خرد است و از دست کوزی و دخترها عصبانی است.
روحی می گوید که به کوزی اعتماد دارد و او ییلدیز را دوست دارد و ممکن نیست به او خیانت کند.در این موقع کوزی آنجا می آید و می گوید که دنبال چشم ابی اش آمده است که با هم برای غذا خوردن بروند.ییلدیز در حالیکه عصبانی است، متلک هایی درباره دخترهایش می گوید و می رود.فاطمه به کوزی می گوید که او و دخترهایش اعصاب او را خرد کرده اند.روحی می گوید که او از خانه و زندگی خودش و خانواده اش آواره شده و دوره سختی دارد.کوزی دنبال ییلدیز می رود و می گوید که چرا مسایل را بزرگ می کند؟ دو روزی هم صبر کند.ییلدیز می گوید که او سالها بین خانواده اش زندگی کرده و حالا باید در یک جای پرجمعیت دیگری زندگی کند.کوزی به او حق می دهد.ییلدیز می گوید که بهتر است او چند روزی استراحت کند تا او هم روی سورپرایزش تمرکز کند.
کوزی با خوشحالی بغلش می کند و او را زنی فهمیده می شمارد.ییلدیز می گوید که بهتر است چند روزی در خانه ساحلی او بماند.کوزی بهانه می آورد که آنجا را تمیز نکرده است.ییلدیز برای رفتن به آنجا اصرار می کند.و بعد می گوید که پس بهتر است که دنبال او نیاید. کوزی درمانده می شود.
یبلدیز و فاطمه در همان رستوران و سر همان میزی هستند که کوزی و تولین نشسته بودند.ییلدیز دخترها را آنجا دعوت کرده است تا عکس العمل آنها را ببیند. دخترها آنجا می آیند و دم در،گوکچه می گوید که اینکه ییلدیز آنها را به همان رستوران دعوت کرده، نرمال است؟ آنها حس می کنند که ییلدیز شک کرده است.
فربده علتش را معروف بودن آن رستوران تصور می کند و به آنها ارامش می دهد و می گوید که طبیعی رفتار کنند و چیزی را لو ندهند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 76 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 77 مراجعه فرمایید.

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *