خلاصه داستان سریال حکایت ما قسمت ۱۷۶ + زیرنویس و دوبله

WkIXQ8dnQvE
رحمت به رستوران پیش فیلیز می آید. فیلیز که فرصت را بعد از جدایی او و دنیز مناسب میبیند، برگه بورسیه آمریکا را مقابل او گذاشته و از او میخواهد که آن را امضا کند. رحمت که حسابی کلافه است، عصبانی شده و با فیلیز دعوا میکند و میگوید که نمیخواهد به آمریکا برود. او با عصبانیت بیرون می آید. توفان دنبال او رفته و سعی دارد رحمت را متقاعد کند، اما رحمت برگه را پاره کرده و می رود.
چیچک در خانه مادر جمیل قصد دارد به او کمک کند تا کمرش بهتر شود. مادر جمیل از او سو استفاده کرده و میخواهد که پاهایش را بشورد. چیچک ناچار است قبول کند. او سپس از چیچک میخواهد که کارهای خانه را انجام داده و نظافت کند.
شب، رحمت پیش فکری و جوجو در گوشه پارک رفته و مشروب می‌خورند. کمی بعد، دنیز به آنجا می آید. رحمت که مست است، پیش دنیز می رود و با او بحث میکند. او از اینکه دنیز مشکلات رحمت را درک نمی‌کند، ناراحت است و میگوید که تحت هر شرایطی در کنار خواهرش میماند و مواظب اوست. دنیز عصبی شده و می رود.
در خانه مادر جمیل همچنان با چیچک درگیر است و مدام به او دستور میدهد. چیچک به شدت خسته شده اما اعتراضی نمیکند. جمیل به خانه می آید. چیچک با آمدن او خوشحال شده و میخواهد سریعتر به خانه برگردد، اما جمیل میگوید که باید تا صبح سر شیفت برود و فقط برای سر زدن آمده است. او از چیچک میخواهد که باز هم پیش مادرش بماند. چیچک مجبور می شود قبول کند و چیزی بروز نمی‌دهد. او از اینکه باز هم تا صبح باید مقابل مادر جمیل خدمت کند، خسته و عصبی است.
دنیز دم خانه فیلیز می رود. او با عصبانیت با فیلیز دعوا کرده و از اینکه باعث مشکلات بین او و رحمت شده، او را مقصر میداند. سپس فیلیز را تهدید کرده و با بی ادبی می رود. فیلیز از برخورد زشت او حرصش میگیرد.
رحمت و فکری که مست هستند شب به خانه می آیند. فیلیز از حالت رحمت ناراحت می شود.
در خانه جمیل، او صبح خیلی زود به خانه می آید . چیچک که روی مبل خوابش برده، سریع بیدار می شود تا به رستوران برود و غذا آماده کند. جمیل از او تشکر میکند.
صبح، فکری به هوای اینکه با کیراز و فیکو به دنبال پدر بزرگ حکمت برود، آنها را به اسم مدرسه، از خانه می برد. وقتی رحمت بیدار می شود، فیلیز با او صحبت کرده و از او میخواهد که به درس اهمیت بدهد و اگر نمیخواهد به آمریکا برود، او دیگر اصراری ندارد. او همچنین میگوید اگر دنیز را نیز می‌خواهد، با او آشتی کند و نمیخواهد مانع آنها باشد.
فیلیز سپس به همراه توفان و وکیل به سمت زندان برای دیدن باریش می روند. نهال زودتر از او به همراه ساواش به دیدن باریش رفته است. باریش با وجود اینکه از دیدن ساواش خوشحال شده است، اما از اینکه نهال او را به زندان آورده از دست او عصبانی می شود. وقتی فیلیز و وکیل به اتاق ملاقات می آیند، فیلیز از دیدن نهال عصبی شده و با او بحث میکند. نهال ناگهان حالش بد شده و تشنج میکند و از حال می رود. باریش او را معاینه کرده و میگوید که علایم خونریزی مغزی را دارد و فورا آمبولانس خبر میکنند. فیلیز،به همراه ساواش و توفان به بیمارستان می روند. باریش نیز با وکیل صحبت میکند. باریش هرچه توضیح میدهد، وکیل با خونسردی میگوید که ماجرا را حل میکند‌.
فکری وقتی سراغ پدر بزرگ حکمت می رود متوجه می شود که او آلزایمر دارد و امروز آنها را به یاد نمی آورد .او بخاطر از دست دادن میراث عصبی می شود.
در بیمارستان، نهال به اتاق عمل می رود. فیلیز متوجه می شود که نهال کسی را ندارد تا به بیمارستان بیاید. او از بیمارستان میخواهد که با مروه تماس بگیرند و به او خبر بدهند، زیرا خودش نمی‌خواهد آنجا بماند. فیلیز ساواش را با خودش به خانه می برد‌.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *