خلاصه داستان سریال ترکی ستاره شمالی قسمت 61

همراهان عزیز در این بخش خلاصه داستان سریال ستاره شمالی قسمت 61 را برایتان آماده کرده ایم.

امیدواریم از مطالعه این بخش لذت ببرید.

سریال ستاره شمالی قسمت 25

سریال ستاره شمالی قسمت 61

دخترها با عثمان و امین در سینما هستند.آنها اتفاقا ساره را می بینند و فریده هم با او آشنا می شود.
آنها فکر می کنند که او هم با دوست پسرش بیرون آمده‌‌ ،اما ساره با کنایه به عثمان می گوید که اینطور نیست و او ترک شده است.گوکچه می گوید که پس درد عشق را چشیده است و کسی که او را ترک کرده ، ادم احمقی بوده است.عثمان می گوید که به زندگی خصوصی دیگران کاری نداشته باشند .امین هم فکر می کند که شاید هر کسی دلایلی برای خودش داشته باشد.فریده متوجه می شود که آنها به نحوی از دوست پسر سابق ساره دفاع می کنند.
فریده و عمر دو ساعتی از آنها جدا می شوند که با هم باشند.گوکچه و امینه با عمر و عثمان می خواهند برای غذا خوردن بروند .گوکچه به ساره تعارف می کند که با آنها بیاید و امینه می گوید که او هم می تواند درباره کسی که او را ترک کرده، بیشتر حرف بزند.ساره قبول می کند.عثمان و امین از این وضعیت ناراضی هستند.
ناهیده و ییلدیز دنبال لباس مناسب برای قرار شب با کوزی هستند.ییلدیز خوشحال است.او به ناهیده می گوید که او را فراری بدهد.ناهیده می گوید که با وجود مراقبتهای بویراز و پدر ومادرش، چطور این کار را بکند؟ ییلدیز می گوید که نقشه ای دارد که ناهیده هم باید کمک کند و همه آنها را با داروی بیهوشی بخواباند.
صفر و کوزی کنار رودخانه مشغول پختن و کباب کردن اردک هستند.صفر پکر است و به کوزی می گوید که این آخرین روزهایی هست که با هم می گذرانند.او به ییلدیز می رسد و دیگر او را ترک می کند.کوزی تاکید می کند که آنها تا آخر عمر با هم رفیق می مانند.او به صفر قول می دهد و باز با هم پیمان “صفکوز” می بندند.کوزی از صفر می خواهد که از این به بعد از ییلدیز حمایت کند.صفر می گوید که پدرش اختیارات و مسولیتهای پسر بزرگ را به بویراز داده است و از دست او کاری بر نمی آید.
در رستوران، عثمان از اینکه ساره هم با آنها است، پکر است.صحبت از دوست پسر قبلی ساره به میان می آید و ساره می گوید که او الان با یکنفر دیگر است و هراز گاهی همدیگر را اتفاقی می بینند.ساره تعریف می کند که او ابراز عشق کرده و بعد از مدتی او را ترک کرده است.امین فکر می کند که شاید او برداشت اشتباهی کرده است،ولی ساره اضافه می کند که او پیشنهاد ازدواج هم داده بود.عثمان لجش گرفته است.او از ساره می پرسد که اگر اینطور شده، پس چرا او را ترک کرده؟ و احتمال دارد که ساره بخاطر دلخوری از او، بعضی قسمتهای داستان را عوض کرده باشد.
سپس ساره از عثمان می پرسد که آیا رابطه شان جدی است و به ازدواج فکر میکنند؟ گوکچه آن را رد می کند ولی عثمان تایید می کند و می گوید که فقط مدتی آن را به تاخیر می اندازند.امینه احساساتی شده و می گوید که اگر امین از او خواستگاری کند، قبول می کند.
ییلدیز و ناهیده مشغول تهیه غذا و داروی بیهوشی هستند.ناهیده از او قول می گیرد که اگر گیر افتادند، درباره همکاری او با این برنامه، حرفی نزند.چون این بار یاشار او را نخواهد بخشید.
قمر به آشپزخانه می آید و به آنها مشکوک می شود که آنها داروی بیهوشی تهیه می کنند. ییلدیز به او هشدار می دهد که اگر در این باره با کسی حرف بزند، خواب عروسی اش را می بیند.قمر قول می دهد که حرفی نزند.ییلدیز بناچار به قمر می گوید که می خواهند چند ساعت همه را بخوابانند که او پیش کوزی برود .قمر می گوید که بویراز لیموناد نمی خورد و آنها بویراز را به او بسپارند تا به نحوی بویراز را از خانه بیرون ببرد.
در این موقع بویراز با دستپاچگی می آید و می گوید که چون ییلدیز در اتاقش نبوده، او فکر کرده که فرار کرده است.ییلدیز عصبی می شود اما ناهیده او را قانع می کند که به اتاقش برود و او کارهای آشپزی را انجام می دهد. ناهیده فکر می کند که نمی شود به قمر اعتماد کرد و شاید بویراز را بیرون نبرد.برای همین تصمیم می گیرد که داروی بیهوشی را در دسر خوشاف بریزد و آن را به همه بدهد.
فریده و عمر در حال ماهیگیری هستند.فریده که دختر حساسی هست، به عمر می گوید که فقط خود ماهیگیری لذت دارد و ماهی ها را بعد از گرفتن ، دوباره در آب بیندازند.عمر از مهربانی او تعریف می کند.
عمر درباره رابطه خودشان صحبت می کند و فریده می گوید که قرار شده اول او با خانواده اش حرف بزند و بعد به پدرش خبر بدهد.عمر می گوید که او همه حرفهایش را به خانواده اش اطلاع داده و اینکه آنها قبول کنند یا نه، بستگی به خودشان دارد و انتظار دارد که فریده هم همین کار را بکند.فریده می گوید که پدرش الان درگیر کارهای ییلدیز و اخراج دخترها است و فعلا موقعیت مناسبی برای حرف زدن نیست.عمر می پرسد که پس نوبت آنها کی می شود؟او از فریده می خواهد که او هم اینهمه به دیگران فکر نکند و به فکر زندگی خودش باشد.فریده ناراحت شده و ماهی ها را در آب می اندازد و می گوید که نمی تواند عوض شود و خودش را در برابر همه و حتی حیوانات مسئول می داند.

امیدواریم از مطالعه خلاصه داستان سریال ستاره شمالی  قسمت 61 لذت برده باشید ؛ در صورت تمایل به مطالعه خلاصه قسمت بعد به صفحه خلاصه سریال ستاره شمالی قسمت 62 مراجعه فرمایید

کانال تلگرام الو سریال

برای عضویت در کانال تلگرام ما کلیک کنید

نکته خیلی مهم : دوستان عزیز ؛ برای حمایت از ما حتما در کانال تلگرام عضو شوید تا بتوانیم با انگیزه بالا این کار سخت و البته دوست داشتنی رو برای شما ادامه دهیم

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *